شـــب یلد
شـــب یلدا
شب یلدا به تماشاه یت بشینـــــــــــم
بهتماشای یک مزگانت بشینــــــــــم
ترسم نگاه ام به نگاه ات بفتـــــــــــد
زه ذره نگاه ات به خاکدان بشینـــــــم
کفر است اگر وصف لبت لبم کنـــــــد
بهر حفظ دین با گنگان بشینــــــــــــم
ز بافت گیسوی دیبا ات چه گویـــــــــم
عمریست که با زنجیر به زندان بشینم
دو گوش ات دانه خرمای هامــــــــون
به زیر نخل خرما چو دهقان بشیــــــنم
به کمان ابرویت تیری بی انـــــــــــداز
ز عشق ات بمیرم با مجنون بشیــــنم
گردن نازات ناز تر زه آهـــــــــــــــــــو
اگر خلاف کنم با گرگان بشینــــــــــــــم
این کاری احسان نیست پاینــــــتر از او
نـفرین مهیا شده با گناه کار بشینــــــــم
عـشـق او
ایــن دل یکــــــدانه را قبــلا به او من داده ام
چون با هم بر میخوریم هدیه نباشد مشکـــلی
گر بیاید بر دعوت ام در را ز جایش میکنــــــم
چون پای خود بر در نهد در بان نباشد مشکلی
در امتحان عشق او سر از تن خود میبـــــرم
چون بخواهـــد جان من گردن نباشد مشکـلـی
دستان من بر پشت من همچون اسماعیل ببند
چون سرم خواهی برید دستان نباشد مشکلی
جامی آتش ار به پیش همچون قوم فرعونیـــان
چون محرم خواهی راز خون زبان نباشد مشکلی
بهر رضای دلبرم مژگان زه چشم آرم بیـــــرون
چـون پا نهد بر دیده ام مژگان نباشد مشکـلـــی
در عوض ( احسان) او سر از تن اش آریم بیرون
چون ( مهیا ) ست وصل ما فانوس نباشد مشکلی
بـشـکـنـد
قـلب سنگ را چشم خمار بشـکند
موج مست را سنگ ساحل بشکند
شیشه ئی خــواب وخـیال ورویا را
گــــرم و سرد روزگاران بشــکند
کــــوه کندن آخر فرجام چیست ؟
عـشق شیرین فرق فرهاد بشکند
تا تـوانی در زمین زیستن گـذین
پرواز به آسمان دست و پا بشکند
بر پای خویش بودن شعار افغانست
تکیه بر هر دیوار افتخار بشکند
زنده خارج شدن زه اینجا معجزه ست
مگناتن هم اگر بود اینبار بشـــــکند
کنند ذهن را یک مثال کافی نیســـت
گارد سرخ را شیر پنجشیر بشــکند
بر تاریخ ملت نقطه اگر گذاشـــــت
( مهیا ) تا زنده است تاریخ بشکند
<< Home