افعانستان کنونی
بیاید از این خواب غفلت بیدار شویم .
پس از فروریغتن آسمان خراش های شهر نیویارک در 11 سپتمبر 2001 امریکا گروه القاعیده و گروه طالبان را یگانه عامل اصلی این حادثه دانسته و بدون وقفه اقدام به عمل نموده و به افغانستان حمله نظامی نمودند و در ضرف چند ماه معدود با کشتن تعدادی از طالبان 99 فیصد تمام افغانستان را از وجود طالبان پاک ساخته و صرف چــنــد نــفـــر از طالبان به شمول بن الادن و ملا عمر که در کوه های سرحدی بین افغانستان وپاکستان مخفی شدند دیگر هیچ اثری از طالبان نماند و همه فکر میکردند که طالبان یک خواب و رویا بود . همچنان تعدای زیادی را بنام اعضای القاعیده و گروه طالبان اسیر و به زندان گوانتانامو انتقال داده و تعدادی هنوزهم در زندان های خصوصی امریکاه در ولایات مختلف کشور ما و بخصوص در پایگاه نظامی بگرام زندانی هستند که به تعدای بیشتر از 500 نفر طالب در زندان گوانتانامو زندانی هستند و در زندان بگرام هنوز رقم معین ان معلوم نیست .
با ان پیشرفت چشمگیری که در چند ماه اول خود در بر چیدن بساط طالبان داشتند ما انتظار داشتیم که پس از چند ماه دیگر شاهد دستگیری بن لادن و ملا عمر خواهیم بود و محکمه ان را خواهیم دید اما حال که از حمله امریکاه بر طالبان بیشتر از سه سال میگذرد برعکس دیده میشود که طالبان روز به روز تقویت میشوند و حمایت میشوند و کم کم به رسمیت شناخته میشوند و این عمل امریکاه گویائی ان است که هدف امریکاه اسیر نمودن بن لادن و ملا عمر نه بلکه هدف اصلی امریکاه اسیر نمودن و اشغال سر زمین افغانستان بوده است و برای اینکه ما این موضوع را متوجه نشویم روز به روز با تقویت نمودن غیر مستقیم طالبان ما را مصروف در جنگ با انها نگهمیدارد .
شاید بگوید که چگونه طالبان را حمایت و تقویت میبخشد .چنانچه همه ما شاهد هستییم که در این اواخیر یک تعداد طالبان از زندان گوانتانامو آزاد شدند که از جمله حتی چندین اشخاص سرشناس وهستوی گروه طالبان که گرداننده دولت طالبان بودند و بلندترین مقامات را در زمان طالبان برعده داشتند نیز آزاد شدند و بعضی از انها دوباره به گروه طالبان پیوسته و فعالانه به مقابل دولت ما میجنگند و چند تن از انها هنوز کدام تصمیم نگرفته اند که چی خواهند کرد . ایا این خود حمایت و تقویت غیر مستقییم گروه طالبان نیست و یا چندین بار اشخاص مهم و کلیدی گروه طالبان و گروه القاعیده از زندان های نظامی امریکاه معجزه اسا فرار کرده اند ایا این حمایت غیر مستقییم به گروه طالبان نیست ؟
از امریکاه میپرسیم که شخصی مهم و خیلی خطرناک چون ملا عبدالسلام ضعیف را که در دوران طالبان زمانی وزیر معادن و صنایع حکومت طالبان و بعدا ســــــــفــیــر دولت طالبان در اسلام آباد بود شما از زندان گوانتانامو آزاد ساخته اید پس آن 500 نفر دیگر کیها هستند که جرم شان سنگین تر و ازاد بودن شان خطرناک تر از اقای ضعیف است ؟
اصلا منظور تان از رها ساختن وی چیست ؟ میخواهید که با طالبان از راه صلح و اشتی پیش بیاید ؟ که این کارتان نشان دهنده ضعف و ناتوانائی قدرت عظیم شما در مقابل گروه ناچیز طالبان است نه صلح و اشتی . و بر عکس با این کار تان شما مار را در استین نگهمیدارید.
و اگر سیاست تان در این نیمه راه سرنوشت افغانستان تغیر نموده باید گفت که با مار زخمی بازی نمیشود . و نتیجه نهای این بازی سیاسی خام و غلط تان شکست و فروپاشی خودتان خواهد بود .
از شما تقاضا داریم که لطفا از یک سمت جانبداری نماید . یا کاملا از دولت فعلی ما جانبداری نماید و به گروه طالبان کمک و حمایت غیر مستقیم ننماید و بگذارید که گروه طالبان از بین برود و نابود شود و یا کاملا از گروه طالبان حمایت کنید و بگذارید ک انها حاکم عام و تام افغانستان شوند نه اینکه در سربنا از دولت حمایت نماید و کمک های نظامی کنید و در زیربنا از گروه طالبان حمایت کنید و انها را روز به روز تقویت ببخشید . و خود شما به تماشاه بنشنید که افغان افغان را چگونه میکشد و از نابود شدن جامعه افغانی و کم شدن نفوس اسلام در جهان لذت ببرید . در اصل سیاست ( نفاق بی انداز و پادشاهی کن ) را پیش نگیرید
زیرا با کشته شدن افغان مسلمان چه از این جهت و چه از ان جهت به سود شما است نه به نفع افغانستان است و نه به نفع جهان اسلام .
به تمام ملت افغانستان میخواهیم بگوییم تا به اخباری که هر شب میشنوید که دولت تعدادی از طالبان را به قتل رسانیده اند و یا طالبان تعدادی از افراد پولیس را به قتل رسانیده اند دقیق شده و فکر کنید که این و ان هردو افغان هستند و هر دو برادر هستند و هردو مسلمان هستند ولی این دست دیگران است که بخاطر حضور دایمی خود در افغانستان این کشتارگاه را به ما تهیه کرده اند . پس بیایید از این خواب غفلت بیدار شوییم .
بقلم
محمد احسان"مهیا "
خدای که من دارم
شاهان این دنیا به نامیدی بمـــــــــــردند
امید عمر جاویدان به این دنیا که من دارم
ز سرو جان بگذشتم بنام عهد دوستداری
مرا بر مور بفروختن دوستی که مـن دارم
بنام احد دلداری دل خود را بـــه او دادم
دلم بر دست طفلی داد یاری که من دارم
ســـرم را تحفه ببردم مگر جمال او بینم
ســـرم بر نابینائی داد شاهی که من دارم
زترس و بیم الهی نظر به آسمان کردم
دلم را بر ثریا بست ذاتی که مــــــن دارم
سفر به کنعان کردم مگر گمنام بمیــــــرم
شعیر عشق ذلیخا کرد بختی که مـن دارم
نام خود را لغوه کردم تا فراموشم کنــنـــد
دو چشم با دو رنگم داد رسامی که من دارم
( مهیا) رفت ولی از او( احسان ) بجاه مانده
قلم بر دست نسل اش داد خدائی که من دارم
اینده قبور اجداد پر افتخار ملت ما
اگر نگاهی جامع و واقع بینانه به تاریخ افغانستان بیند ازیم میبینیم که از جمله اثار که قدامت تاریخی کشور عزیز مان را به ثبوت میرساند یکی هم زیارت های اشخاص مشهور و نامدار تاریغ اسلام و قبور اجداد و نیاکان مردم افغانستان میباشد که با جان سپاری و فداکاری مرده اند ولی زنده همیشگی هستند .و مایان با رفتن بر طربت مقدس ایشان و با خواندن سوره ئی از قران مجید روح ایشان را شاد گردانیده و همچنان بر اجداد خویش افتخار میکنیم و درسی است به ما تا مانند اجداد خویش جان بدیهیم ولی وطن ندیهیم . و اگر طوفان ها و باران های زمان به طربت مقدس شان دست درازی کرده باشد دست هایشان را قطع کرده و اعمار مجدد مینمایم تا تحفه ئی گرانبهای باشد از ما برای اینده های ماکه از جمله این مکان های مقدس میتوانیم شهدای صالحین را و هزار ها هزار مکان دیگر را نام برد .
ولی چنانچه مایان طی این چندین سال جنگ و برادر کشی آواره و سرگردان شدیم و مزه تلخ بی وطنی بی خانگی و بی جای را چشیده ایم و به توفیق خداوند این سه سال اخیر را با آرامش نسبی سپری نموده ایم . ولی طوریکه دیده میشود حال نوبت به اجساد اجداد و نیاکان پرافتخار ما رسیده است که مزه تلخ حجرت و بیخانگی و بی جائی را بکشند . زیرا یک تعداد اشخاص که زمانی خاک وطن را لیلام نموده بودند و با چور و چپاول و فروش تمام هستی این ملت به اریکه قدرت تکیه زده بودند و بیچاره شدن و بی صلاحیت شدن از قدرت را در خواب هم نمیدیدند . حال که زمستان رفته و روی سیاهی به ذغال مانده و دیگر نمیتوانند از ثروت بی پایان دولتی که مال همه ملت است سو استفاده نمایند ناچار با پوشیدن یک پکول و با استفاده اینکه از فلان منطقه استم و با کمک چند دزد و رهزن که هنوز در دولت مقامی دارند دست به چور و چپاول بیشرمانه و ننگین قبور و ادیره های تاریخی ملت افغانستان زده اند و بیشرمانه قبور را خط انداری نموده و با زور سلاح اباد مینمایند و انرا دوباره به فروش میرسانند . که این عمل را به هیچ صورت و هیچ افغان نمی پذیرد و مهر بی ننگی و بی غیرتی بر تمام اقوام و ملت پر افتخار افغانستان است که به این همه تاریخ پر افتخار بلاخره چند دزد و رهزن با استفاده از قدرت فعلی خویش اجساد مرده پدر و پدر کلان هایش را بر دوش اش داده و انجا را هم اسمان خراش شخصی بسازد .
ای ملت غیور افغانستان .
نگذارید که این یگانه یادبود اجداد و نیاکان پر افتخار سر زمین تان بدست هوس و استهزا گرفته شده و آرام گاه پدر و مادرت تبدیل به کثافات دانی و یا تشناب این ظالمین و نا مسلمانان شود . و این یک شرمساری ما نزد خداوند و اجداد ما میباشد .
و همچنان از اینطریق به اطلاع تمام ارگان های مربوطه میرسانم که هرچه زودتر و هرچه جدی تر جلو این دزدان را گرفته و نگذارند که قبور اجداد ما تبدیل ب منازل شخصی شود . اگر میگویند ما آگاه نیستیم بفرمایند در شهدائی صالحین از قبر میر اکبر دست راست دور خورده بالاسری قبری تاریخی و مشهور ( بابه چهل گذی ) تپه ئی مشهور(قلعچه ئی ها) ثبوتی برگفتار ما است .
به قلم احسان "مهیا"
اگر نگاهی جامع و واقع بینانه به تاریخ افغانستان بیند ازیم میبینیم که از جمله اثار که قدامت تاریخی کشور عزیز مان را به ثبوت میرساند یکی هم زیارت های اشخاص مشهور و نامدار تاریغ اسلام و قبور اجداد و نیاکان مردم افغانستان میباشد که با جان سپاری و فداکاری مرده اند ولی زنده همیشگی هستند .و مایان با رفتن بر طربت مقدس ایشان و با خواندن سوره ئی از قران مجید روح ایشان را شاد گردانیده و همچنان بر اجداد خویش افتخار میکنیم و درسی است به ما تا مانند اجداد خویش جان بدیهیم ولی وطن ندیهیم . و اگر طوفان ها و باران های زمان به طربت مقدس شان دست درازی کرده باشد دست هایشان را قطع کرده و اعمار مجدد مینمایم تا تحفه ئی گرانبهای باشد از ما برای اینده های ماکه از جمله این مکان های مقدس میتوانیم شهدای صالحین را و هزار ها هزار مکان دیگر را نام برد .
ولی چنانچه مایان طی این چندین سال جنگ و برادر کشی آواره و سرگردان شدیم و مزه تلخ بی وطنی بی خانگی و بی جای را چشیده ایم و به توفیق خداوند این سه سال اخیر را با آرامش نسبی سپری نموده ایم . ولی طوریکه دیده میشود حال نوبت به اجساد اجداد و نیاکان پرافتخار ما رسیده است که مزه تلخ حجرت و بیخانگی و بی جائی را بکشند . زیرا یک تعداد اشخاص که زمانی خاک وطن را لیلام نموده بودند و با چور و چپاول و فروش تمام هستی این ملت به اریکه قدرت تکیه زده بودند و بیچاره شدن و بی صلاحیت شدن از قدرت را در خواب هم نمیدیدند . حال که زمستان رفته و روی سیاهی به ذغال مانده و دیگر نمیتوانند از ثروت بی پایان دولتی که مال همه ملت است سو استفاده نمایند ناچار با پوشیدن یک پکول و با استفاده اینکه از فلان منطقه استم و با کمک چند دزد و رهزن که هنوز در دولت مقامی دارند دست به چور و چپاول بیشرمانه و ننگین قبور و ادیره های تاریخی ملت افغانستان زده اند و بیشرمانه قبور را خط انداری نموده و با زور سلاح اباد مینمایند و انرا دوباره به فروش میرسانند . که این عمل را به هیچ صورت و هیچ افغان نمی پذیرد و مهر بی ننگی و بی غیرتی بر تمام اقوام و ملت پر افتخار افغانستان است که به این همه تاریخ پر افتخار بلاخره چند دزد و رهزن با استفاده از قدرت فعلی خویش اجساد مرده پدر و پدر کلان هایش را بر دوش اش داده و انجا را هم اسمان خراش شخصی بسازد .
ای ملت غیور افغانستان .
نگذارید که این یگانه یادبود اجداد و نیاکان پر افتخار سر زمین تان بدست هوس و استهزا گرفته شده و آرام گاه پدر و مادرت تبدیل به کثافات دانی و یا تشناب این ظالمین و نا مسلمانان شود . و این یک شرمساری ما نزد خداوند و اجداد ما میباشد .
و همچنان از اینطریق به اطلاع تمام ارگان های مربوطه میرسانم که هرچه زودتر و هرچه جدی تر جلو این دزدان را گرفته و نگذارند که قبور اجداد ما تبدیل ب منازل شخصی شود . اگر میگویند ما آگاه نیستیم بفرمایند در شهدائی صالحین از قبر میر اکبر دست راست دور خورده بالاسری قبری تاریخی و مشهور ( بابه چهل گذی ) تپه ئی مشهور(قلعچه ئی ها) ثبوتی برگفتار ما است .
به قلم احسان "مهیا"
افعانستان کنونی
امروز تمام افغانها یک مطلب بسیار مهم و سرنوشت ساز را باید بدانند و قبول کنند که افغانستان امروزی یک افغانستان قوی نیست یک افغانستان جوان و غنی هم نیست و یک افغانستان مستقل نیست . و در حال حاضر نمیتواند باشد نه با زور و نه با زر این و ان.
زیرا در تمام جهان مردم به پول یک کشور " ساختمان های سر به فلک ان و به تمام آرایش های مادی و معنوی ان نگاه نمیکنند و به ان هیچ ارزش قایل نیستند بلکه صرف به نسل جوان ان که همه انها تربیه سالم شده باشد اموزش سالم و کامل دیده باشد و تمام نسل جوان ان کشور با شعور و با وجدان و با عقل سرشار از علم و دانش تربیه باشند و کودکان ان کشور در یک شرایط بسیار مساعد و در درجه بسیار عالی و با تمام امکانات به درس و تعلیم مشغول باشند نگاه میکنند و به همچون یک کشوری حتی اگر مستعمره هم باشد میتوان یک کشور قوی و مستقل گفت . زیرا این سرمایه یک کشور نه به غارت برده میشود و نه فروخته میشود و نه در مقابل سیم و زر بر علیه ان کشور استعمال میشود و حتی هیچ کشوری جرات نگاه سو به این چنین کشور را ندارد .
ولی افغانستان کنونی مــــــــــــــــــــــــا .
انهای که 25-30 سال قبل جوان بودند و زمینه تحصیل برایشان مهیا بود و توانستند چیزی کمی از علم و دانش بهره بگیرند حالا یا به سن پیری رسیده اند ویا نمیتوانند از ان علم و دانش خود استفاده موثر به نفع کشور خود نما یند و نه میتوانند به نسل جوان بیاموزانند و یا اکثریت انها در طول این جنگ های 25 ساله یا به کشور پاکستان رفتند که ما شاهـد ترور اکثریت از اشخاص سر بلند و نامدار و با علم و دانش خود در پاکستان این دشمن دیرینه ملت افغانستان بودیم و یا به دیگر کشور ها پناهنده شدند ویا داعئی اجل را لبیک گفته اند و انهای که در طول این 25-30 سال اخیر به دنیا امده اند و جوان شده اند اکثریت انها به جز از تفنگ جنگ و کشتن دیگر چیزی نیاموخته اند و اکثریت انها بیسواد هستند و با کوچکترین تحریک از سوی دشمنان کشور و ملت افغانستان یکباری دیگر حاضر و اماده به فداکاری و و جانسپاری صادقانه به نفع ان کشور باز هم تحت عنوان اسلام و جهاد هستند و برایش پدر مادر برادر و خواهر مهم نیست چه رسد به ملت . خاک . و میهن .
حال که چنین است چی باید کرد ؟
یگانه امید ما و یگانه چشم ارزوی ما و یگانه چیزی که هنوز از بین نرفته و هنوز دست دشمنان ملت ما به انها کاملا نرسیده است همین کودکان معصوم و پزمرده و افسرده خاطر ما است و بس . اگر چه دشمنان شیطان صفت افغانستان دست به اختطاف و سو استفاده از این اخرین نهال اینده ما میزند و هزار ها هزار کودک افغان به پاکستان برده شـــــــــده و ................................................
ولی باز هم این یگانه نهال اینده کشور خود را و این یگانه ناجی ملت افغانستان را نگذاریم که از بین برود بلکه صرف و صرف توجه همه ما به درس و تعلیم و تربیه سالم این کودکان اینده ساز کشور عزیز ما باشد .
پس ای هموطن عزیز .
این موتر های مودل جدید و قیمتی و این تعمیر های سر به فلک کشیده تو و این ابرو و عزت که همه صاحب صاحب به تو میگویند پایدار نیست و غافل مشو و نگذار که همانطور که پول و ثروت چند روزه تو خودت را به گودال نیستی کشانده پسر و دختر کوچک ترا هم ببرد . بلکه با این امکانات دست داشته به تعلیم و تربیه سالم انها پرداخته تا باشد در اینده هم ترا سربلند و نیک نام ساخته و هم ملت رنجدیده خود را از این بد بختی و خواری نجات بدهد و ملت بر انها افتخار کند .
بقلم
محمد احسان ( مهیا )
بعضی از عنعنات ما بالا تر از دین ما است
این مطلب در بر گیرنده موضوعاتی است که همه ما میدانیم و قلب ما تصدیق میکند و به زبان اقرار میکنیم که این یک کار غلط است ولی برای جلوگیری از ان هیچ اقدامی نمیکنیم .
دین اسلام دینی است که در تمام امور و در تمام مسائیل سهولت میاورد و مشکلات را در هر موضوعی که باشد از سر راه مردم دور کرده و مردم را به زندگی راحت و بدون کدام تشویش دعوت میکند این دین یک تحفه بی نهایت گرانبهای خداوند است که به حبیب خــــود و امت وی اعطا نموده است . دین اسلام مکمل ترین دین در تمام جهان است چنانچه حضرت محمد ( ص ) در آخرین خطبه خویش میگوید که با تکمیل شدن قران مجید و با اعطا کردن دین مکمل اسلام وظیفه خویش را به پایان رسانیده ام و تا زمانی که به کتاب خداوندی و احادیث من چنگ بزنید هرگز گمرا نمیشوید . و ملت افغانستان از اوایل دوران ظهور اسلام به این دین پاک رو اورده و به خاطر همین دین پاک ملیونها شهید داده و باز هم خواهد داد .
اما گاه گاه بعضی مشکلات که در زندگی ما خانواده محیط و جامعه ما به وجود میاید که از نادار شدن و قرضدار شدن الی به قتل و کشتار خاتمه میابد همه و همه از نادانی ما و بیخبربودن ما از دین اسلام و از بیسوادی خودما و پیروی از عنعنات قدیمی و قومی ما بجای پیروی درست از دین اسلام سر چشمه میگیرد .
که از جمله صرف چند نمونه انرا یاد اور میشویم که اکثرا خلاف احکام دین مبین اسلام است از جمله
گرفتن جبری بیوه برادر خود را، عروسی جبری دختران خورد سال با مردان مسن و پیر صرف بخاطر پول که خود هم فساد اخلاقی را به بار آورده و اکثرا منجر به خودکشی ها میشود ، گرفتن شیر بها و طویانه های بی نهایت زیاد که خود فقر و تنگدستی را به بار میاورد ، عروسی های پر مصرف ، دادن دخــــــــــتــــــر به نام ( بدی ) ، گرفتن نظر های پر مصرف و بی مورد بنام این و ان ، بردن جبری عیدی و براتی و ............... در زمان نامزدی ، و مهمتر از همه در مورد کسی که یکی از اعضای فامیل وی وفات میکند مرده دار بیچاره که پول نان خشک فامیل خود را ندارد و شاید همین شخص که وفات کرده یگانه نان آور شان بوده باشد باید در همان لحظات اول تمام اقارب را دعوت کند و امادگی غذا مکمل برای همه را بگیرد بعدا حلوا پیش جنازه ، پول اسقات ، اســــپـند بعد از جنازه ، گذاشتن سنگ در بستر خواب شخص مرده ، دادن انگشتر طلا و یک جوره لباس نو برای مرده شوی ، دادن هفت جوره لباس زنانه هفت بسته تار و سوزن هفت انگشتانه و هفت شانه به دیگران ، مدت سه روز به تمام اقارب غذا مکمل دادن ، بعدا مدت چهل روز در هرروز پنجشنبه تمام اقارب باید جمع شوند و چندین نوع غذا برایشان تهیه شود که ثواب دارد ، و در روز چهل ام از دیگر روز ها کرده بیشتر باید مصرف کند چون ( هلاک ) مرده خوانده میشود ، بردن میوه بالای قبر بعد از چهل ، بعدآ در هر عید و برات و دیگر روز های خوشی همه اولآ به خانه آنها رفته و بنام فاتحه زخم شان را تازه کرده و خوشی شان را به غم بدل نمایند ،
دین اسلام که بی شک دین پاک مکمل و راحت و آسوده گی است پس اینها در کجای قران و حدیث پیامبر ذکر شده است ؟ که ما بالاتر از فرض به انها عمل میکنیم . پس میبینیم که راه ما و عمل ما تا راه اسلام چقدر فاصله دارد و ما بسوی ترکستان روان هستیم . اکثرا این شیوه های غلط و این طریقه های نادرست از طریق بعضی از ملا های بی علم به خاطر منفعت شخصی و با گفتن اینکه ثواب دارد پایه گذاری شده است . ولی ما باید صرف و صرف به قران پاک و احادیث پیامبر بزرگوار حضرت محمد ( ص ) رجوع کرده و مطالحه دقیق نمایم و بیبینیم که به کدام راه باید برویم .و به این رسم و عنعنات غلط خویش که شامل دین و اسلام کرده ایم خاتمه داده و اضافه از این به خویش و به جامعه خویش ظلم را روا نداریم و بگذاریم این ملت نا توان ما اهسته اهسته به پای خویش استوار شود و تمام جوانان این ملت به سوی علم و دانش رفته و باعث سر بلندی ما در منطقه شوند .
بقلم
محمد احسان ( مهیا )
بیاید از شرمساری خویش نیز یادی نمایم .
هر سال در اواخیر ماه دلو تمام مطالب روزنامه ها و جراید را مطلب شکست قوای شوروی و جنایات انها و شهامت ما و افتخارات ما در بر میگیرد و افتخارات ان به مجاهدین فعلی ربط داده میشود انهای که در دوران جهاد با خون مجاهدین واقعی بازی کردند و بعد از جهاد از نام مجاهدین و مقام عالی جهاد و مقاومت سوه استفاده کردند . چون گلبدین( حکمتیار ) رهبر حزب اسلامی افغانستان و شیغ الحدیث استاد عبدالرب رسول ( سیاف ) رهبر حزب اتحاد اسلامی افغانستان و پروفیسور برهان الدین ( ربانی ) رهبر جمعیت اسلامی افغانستان و چندین رهبران دیگر اسلامی افغانستان .
ولی تا حال تاریغی تعئین نشده است که جنایات و وحشی گریها . برادر کشی ها . نژاد کشی ها . و مسلمان کشی های بعد از سال 1371 را به ملت افغانستان یادداشت داشته باشد که با رسیدن ان تاریخ هر سال ملت ما به یاد بود از آن روز های تلغ و رنجهای فراموش ناشدنی ان اقلا یک مطلب بنویسند .
همینطور که با افتخار و سر بلندی از شکست قوای سرخ شوروی یاد میکنیم و هر کس افتخارات انرا به خود ربط میدهد بیاید از شرمساری و بدنامی خود بعد از سال 1371 نیز یادی نمایم که خودما با خود ما چی کردیم .
بیاید سال های را که اسیر قوای سرخ متجاوزین شوروی کافر بودیم که مدت بیشتر از 14 سال میشود با 5 سال دوره مجاهدین همین ملت به مقایسه بنشینیم . که ان کافر با ما مسلمانان چی کرد و ما با خودما چی کردیم .
زمانی که قوای شوروی به افغانستان تجاوز کرد و تمام سر زمین افغانستان را تصرف کرد کدام قدرت دوم در جهان وجود داشت ؟ نه هیچ قدرتی . مگر شوروی نمیتوانست که تمام ملت افغانستان را قتل عام نماید ؟ میتوانست و هیچ قدرتی وجود نداشت که بگوید چرا . اما بر عکس بلاک های مکروریان ها را اعمار کردند سیلو ها را. کارخانه جنگلک را. سالنگ را. بند های برق را. دستگاه سمنت جبل السراج را . مکاتب را . پولیتخنیک را . سرک ها را . مغازه های ارتزاقی را . کوپراتیف ها را اعمار کردند و هزار ها هزار مثال دیگرکه بد بختانه طی پنج سال دوره مجاهدین ما اکثر انها از بین رفته و وسایل ان به شکل اهن کهنه به پاکستان فروخته شد . همچنان انهای راکه بمقابل شان مقاومت نشان میدادند به قتل میرسانیدن که تعداد ان به دو ملیون شهید ملت ما میرسد اگر چه اکثر انرا خود ما به قتل رسانیده ایم نه شوروی ها بهر حال به نام انها حساب شد . و بلاخره به تاریخ 26 دلو 1367 شکست خورده و با بد نامی و شرمساری از افغانستان خارج شدند .
اواخیر ماه حمل 1371 ان مجاهدین که تحت عنوان اسلام و جهاد فی سبیل لله 14 سال جهاد نموده بودند داخل شهر کابل مرکز افغانستان شدند .
گلبدین ( حکمتیار) تا وزارت داخله رسیده بود و برهان الدین ( ربانی ) با شتاب از کوتل خیر خانه گذشته و خود را به نزدیک وزارت داخله رسانید و این دو برادر مسلمان ما این خون و رگ ما که از یک دین و ائین ما هستند و 14 سال جهاد فی سبیل الله نموده بودند بخاطر قدرت طلبی شان چنان بجان یکدیگر افتیدند که جسد صد ها فرد مسلمان همین کشور بر روی سرک های وزارت داخله. سرک جاده. سرک کارته نو و سرک شاه شهید و پس کوچه های این مناطق به خاک و خون افتیدند و همانجا پوسیده شدند و سگ ها گوشت روی شانرا خوردند . اگر قوای شوروی اینکار را میکرد گله نبود چون کافر بود و دشمن دین ما بود دشمن زبان ما و نسل ما و ملت ما بود اما این همان رهبران جهادی خود فروش خود ما بود و بلاخره با تعین شدن میدان زور ازمائی نظامی بین آنها که به بزرگی از بالاحصار کابل تا برج ساعت که حالا هیچ اثری از ان منار تاریخی ما نیست تعین شد که با یک مدت وقفه بعد از اکمالات و جمع کردن ا جساد مرده های همین ملت دوباره جنگ جریان داشت و چندین سال به همین گونه تکرار داشت و هر زنی . طفلی . و مردی که یک سیر آرد بر دوش داشته و از این منطقه که مشهور به ( پل سراط ) شده بود میگذشت به خاک و خون می غلطید و آرد با خون اش خمیر میگردید . ما با کی در جنگ بودیم ؟
همه روز در گناه باشم شب حفظ قرآن ام
خدا در حیرت ماند به این دینی که من دارم
همه قرآن به حفظ دارم معنی اش نمیدان
به خود شیطان ببالد به این علمی که من دارم
گلبدین که تخت شاهی امپراطوری خود را در چهار اسیاب کابل جابجا نموده بود و از طریق رادیو خویش به مردم این ملت تفسیر درس میداد و از دین و اسلام حرف میزد تمام راه های مواصلاتی را بر روی مسلمانان انطرف امپراطوریش یعنی انطرف بالاحصار تا کوتل خیر خانه مسدود ساخته بود و مردم انجا از گرسنگی جان میدادند و وی هر روز بدون کدام وقفه 50 و 60 راکت مختلف نوع را بالای باشنده گان نیم کابل فیر میکرد و مردم را به هلاکت میرسانید.
نمیدانیم که این حرکت وی در کدام اسلام و دین خداوندی اجازه داده شده بود . و در ماه مبارک رمضان هر روز با اذان شام محمدی صد الی صدو پنجاه راکت را به شهر کوچک کابل فیر میکرد ومردم قبل از افطار جام شهادت مینوشیدند . مگر این عمل کار یک انسان میباشد؟ فکر نمیکنم که حیوانات چار پا اینقدر زشت و درنده باشد چنانچه گلبدین بود . مگر این ملت میراث پدرت بود که هر روز صد ها خانه را در ماتم مرگ طفل اش زن اش پدر اش برادرش و خواهرش مینشانیدی ؟ مگر انها مسلمان نبودند یا تو و افراد تو مسلمان نبودند ؟
همین حزب اسلامی افغانستان به رهبری گلبدین ( حکمتیار) افرادی را که بخاطر خریدن یک سیر آرد از کابل به دارالا امان از دارالا امان به ریشخور و از انجا به بسیار مشکلات به چار آسیاب میرسیدند مانع میشدند و صرف زنان و اطفال را اجازه میدادند و هر زنی مسلمان این ملت را که میخواستند از موتر پاین کرده و بعد از همبستری با وی طی چندین شب او را رها میکردند و هر قومندان پوسته های حزب اسلامی افغانستان چندین پسر خورد را نزد خود نگهداشته بودند بخاطر عمل زشت لواطت و با افتخار میگفتند که این چریک من است و.........................
ای ملت زنجدیده . ای ملت افغانستان و ای توده ئی مظلوم این دیار بیاید به یاد بود دوستانی که بعد از سال 1371 و در اثر جنگ های داخلی جان خود را از دست داده اند و یا معیوب شده اند و یا تمام زندگی خود را از دست داده اند یک روز را ثبت تاریخ نماییم تا درسی باشد ه ظالمین و پندی باشد به آینده گان ما .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
جنگ جهانی اغاز شده است ولی اعلان نشده است !
خود خواهی و جا طلبی در وجوداکثر انسانها وجود داشته است و هر زمانی که پولی بدست وی رسیده و یا قدرتی در وی پیدا شده فورا دست به انقلاب زده و خواسته است که یکه تاز تمام جهان باشد .چنانچه در طول تاریخ هر کشور نظر به توان خود به توسعه کشور خود پرداخته است که اکثرا به نیستی انجامیده است مانند" جنگ ناپلیون بناپارت" "جنگ آدولف هیتلر " جنگ چنگیزخان " و هزار ها مثال دیگر ولی شیوه عمل انها اکثرا مشابه بوده به این گونه که اول کشور خود را از هر نگاه غنی ساخته و بعدا به تربیه قوای نظامی پرداخته و دست به تولید وسایل جنگی بهتر نسبت به دیگران پرداخته و بعد از تکمیل تمام این امورات و مساعد شدن شرایط با سرعت داخل عمل شده و با اعلان عمومی یک کشور را و یا تمام جهان را به جنگ رویا روی دعوت میکردند و انهای که تسلیم میشدن عفوه و نوازش میشدند و انهای که مقاومت میکردند به قتل میرسیدن .
اما شیوه عمل در عصر کنونی به شکل دیگری و کاملا شیوه جدید میباشد . حال که قرن 21 است و تمام امور پیشرفته تر شده وباز هم پیشرفته تر میشود و تمام جهان با تمام بزرگی اش تبدیل به یک شهر کوچک شده است و وسایل جنگی بسیار مدرن و انقدر پیشرفته شده است که حتی از انها نمیتوان به مقابل یک کشور کوچک استفاده کرد بلکه باید بمقابل یک جهان و یا اقلا چندین کشور استفاده شود .
تا زمانی که ابر قدرت بسیار عظیم و بزرگ جهان اتحاد جماهیر شوری در جهان وجود داشت تمام کشور های غربی و امریکایی از این ابر قدرت در حراس بودند و از ترس این قدرت عظیم دست به تشکیل ملل متحد زدند تا هیچ کسی از قوانین ان سر کشی نباید کند و تمام جهان را دعوت به زندگی اسوده برادری و برابری و با حقوق بشر مساوی دعوت میکردند و هر حرکت شوروی را انتقاد کرده و انرا ضد حقوق بشر و ضد قوانین بین المللی خوانده و به تمام جهان به نمایش میگذاشتند که شوروی یک وحشی درنده است و به قوانین بین المللی توجه نمیکنند و باید تحت فشار گرفته شود و بر علاوه از جنگ لفظی جنگ غیر مستقیم نظامی نیز با شوروی داشتند تحت عنوان اسلام و جهاد و تجاوز شوروی به خاک افغانستان که بلاخره با جانفدای دو ملیون افغان و با ویران شدن تمام کشور افغانستان تمام شد و این دیو وحشی و این یگانه ابر قدرت جهان به زانو در آمد و پارچه پارچه شد و امریکا و اروپا از این خطر نجات یافته و اسوده گشتند ولی ابر قدرت دوم انزمان یعنی امریکا که در مقابل شوروی چون پر کاهی بود پا به عرصه یکه تازی گذاشت وحال که یگانه قدرت در جهان است میخواهد که تمام کشور های جهان را در تصرف خود داشته باشد اما نه به شیوه جنگ رویا روی بلکه با شیوه های مختلف مانند
تقویه نمودن مخالفین یک کشورچه در خارج از ان کشور و چه در داخل ان کشور تحت رهبری مستقیم نماینده های خود که به عنوان های این و ان و یا کمک و یا حفظ حقوق بشر به ان کشور ها اعزام میدارد که در نهایت منجر به کشتن یک برادر بوسیله برادر دیگرش میشود و در هر صورت به نفع امریکا است چون این عمل ها باعث ضعیف شدن و از پا درامدن نظام ان کشور میشود . ویا با بهانه داشتن اسلحه اتومی که هم خود امریکا و هم تمام جهان میدانند که اصلا چنین چیزی در ان کشور وجود ندارد ولی مانند کشور اعراق که به همین عنوان حمله کرد و حال به ثبوت رسید که هیچ اسلحه اتومی در ان کشور وجود نداشت و اینرا خود امریکا هم میدانست.
ویا به بهانه ضدیت داشتن ان کشور با قوانین حقوق بشر و یا سر کشی ان کشور از قوانین ملل متحد که خود امریکا اصلا به قوانین حقوق بشر و ملل متحد هیچ ارزشی قایل نیست. و یا به بهانه دست داشتن ان کشور با گروه خود ساخته امریکا بنام القاعیده چنانچه ان امریکای که شخصی با قدرت چون صدام حسین رادر کشور بزرگ عراق و با قدرت زیادش پیدا کرده میتواند و از زیر زمین او را بیرون میکشد ولی رهبر القاعیده بن الادن و ملا عمر را از یک کوه کوچک خشک و خالی در منطقه کنر پیدا کرده نمیتواند و باید هم نتواند چون بن الادن و ملا عمر برای امریکا مانند توته چرس است که در دست پولیس های پاکستانی میبود و خودش در جیب مهاجر افغانی انداخته و بعد از تلاشی دوباره انرا کشیده و با ثبوت شخص را متهم به جرم نموده و از قدرت و صلاحیت که داشت میتوانست سوه استفاده ها ی زیادی نماید بدون اینکه کسی از وی بپرسد که چرا ؟امریکا هم به هر کشور که بخواهد حمله کند این توته چرس خود را در ان کشور انتقال میدهد و بعدا در تمام جهان ان کشور را رسوا ساخته و ان کشور را به خاک و خون میکشاند و هیچ منبع و یا هیچ تلویزیون و هیچ خبر نگاری هم حق ندارد که حقایق را به سمع تمام جهانیان برسانند به جز اینکه در تمام جهان خبر اینست که فلان کشور مسلمان چنین جنایت کرده و یا فلان شخص مسلمان چنین قتل را کرده ویا مسلمانان ......................
پس طوری که دیده میشود و طوری که از اخبار جهان شنیده میشود که امکان حمله نظامی امریکا بر ایران صورت خواهد گرفت و شاید بعد از ان به سوریه حمله خواهد کرد و بعدا به سودان و به ترتیب بر هر کشور یک بهانه را گرفته و حمله میکنند پس بجا است که بگویم که جنگ جهانی آغاز شده ولی اعلان نشده است .
مطلب مهم اینست که تا حال هر کشوری که خلاف قوانین بین المللی عمل میکرد و یا حقوق بشر را مراعات نمیکرد همه به ملل متحد رجوع کرده و ملل متحد اقدام به عمل میکرد مانند حمله عراق به کویت که ملل متحد در ظرف بیست و چهار ساعت وارد صحنه شده و قدرت طلب را بر جایش نشاند اما حالا هر کاری که امریکا انجام میدهد هیچ منبع و هیچ کسی نیست که جلو این اعمال او را بگیرد یعنی برای امریکا ملل متحدی وجود ندارد .
بقلم
محمد احسان" مهیا "
کورس های آموزشی و جامعه ما !
کورس ها و مراکز آموزشی طوری که از نام شان پیداست جای تعلیم و تربیه و اموزش علم و دانش به کودکان و نسل جوان این ملت است . پیدایش این مراکز یک پدیده جدید نیست بلکه در رژیم های قبلی نیز وجود داشتند ولی نه بشکل فعلی و نه به تعداد فعلی .
افغانستان یعنی کشوری که چندین دهه با جنگ و بدبختی دست و گریبان بوده و مکاتب ان بسیار کم و ناچیز بوده و در این چندین سال اخیر از کیفیت عالی تعلیمی بی بهره بوده و نتوانسته آن چنان که باید باشد باشد . و بخصوص طی پنج سال دوره سیاه طالبان وفشار انها بالای طبقه اناث این کشور انها را بیشتر از پیش تشنه علم و دانش ساخته بود و حال که دولت مردمی به قدرت رسیده و زمینه تحصیل به همه مهیا شده صرف مکاتب و شیوه تعلیم دیکتاتوری و جبری انها جوابده تقاضای نسل جوان نمیباشد و همین امر باعث پیدایش کورس های آموزشی در هر کوچه و پس کوچه های شهر کابل و ولایات شده و در اکثر کورس ها به تعداد بیشتر از هزار تا هزار و پنجصد طفل هیمن ملت در ساعات مختلف مصروف اموختن قران کریم ریاضیات کیمیا فزیک و دیگر مضامین مکتب و بخصوص لسان انگلیسی هستند و اکثر فامیل ها و اطفال شان از شیوه تدریس در کورس ها راضی هستند و راضی بودن انها به چند دلیل است اول اینکه چون فامیل ها بخاطر تربیه اطفال شان بر خلاف مکتب که انجا رایگان است پول قابل ملاحظه را به دفتر کورس میدهند بنا کوشش نهای خود را بالای طفل خویش میکنند تا بمقابل پول داده شده چیزی را باید بیاموزد . و دوم اینکه شیوه تدریس در کورس ها بر عکس مکاتب شکل دیکتاتوری و جبری نیست و هیچ کس حق لت و کوب را ندارد که این امر باعث دلگرمی کودکان شده و با علاقه زیاد به کورس امده و خوبتر میتوانند بیاموزند .
ولی با کمال تعصف از طریق رسانه ها ما شاهد بعضی کار های غیر اسلامی و غیر اخلاقی در داخل چند کورس هستیم که دختری با پسری از راه کورس فرار کرده اند و غیره ولی اکثر این عمل ها باز هم از بی خبری فامیل ها سر چشمه میگیرد چون وظیفه انها است که به جوانان شان بگویند که کورس رفتن بخاطر اموختن علم و دانش است نه بخاطر لهو و لهب و عشق بازی و این کار زشت چند نفر معدود باعث بدنامی تمام مراکز اموزشی میشود و فامیل ها از این یگانه منبع موثر اموزش اطفال شان دل سرد شده و فکر میکنند که تمام کورس ها همین گونه خواهد باشد . و خود شان باعث عقب ماندگی طفل شان فامیل شان و ملت شان میشوند .
پیام ما به تمام فامیل های محترم اینست که با وجود مصرف کردن پول خویش و فرستادن پسر و دختر جوان خویش به کورس ها یک مسولیت دیگر را نیز بر عده داشته باشند و آن اینست که همیشه به اطفال خویش تکرارا بگویند که کورس جای آموختن است نه جای تفریح و روز گذرانی .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
پس ما از کی و به کی بنالیم ؟
ملت رنج دیده افغانستان در طول تاریخ بارکش تمام دردها و رنج ها و مشکلات روزگار بوده و همیشه رنج و غم نصیب اش شده است که بعضا از دست خودشان و از پاکی و بی الایشی شان و همچنان از بی توجه یی خودشان بوده شاید بگوید که چطور ؟
حالا که قشون سرخ به وطن ما تجاوز نکرده . حالا که کمونیست ها در قدرت نیستند حالا که طالبان پاکستانی نیست که دست و پای مارا قطع کند حالا که قدرت در دست جنگ سالاران نیست . پس چرا آرام نیستیم ؟ چرا آسوده نیستیم و چرا در هراس باشیم ؟ حالا بخاطر بی توجه ما است به اینگونه که ملیونها دالر مصرف اعمار مراکز اموزشی وتربیه اردوی ملی شده بعدا ملیونها دالر از سرمایه همین دولت تازه به پا خاسته ما مصرف جلب و جذب استادان مجرب نظامی و معاش انها لباس انها خوراک انها و وسایل نقلیه انها شد و بعدا ملیون ها دالر مصرف جلب و جذب جوانان وطن بخاطر شامل شدن انها به صفوف اردوی ملی و قوای مسلح شد و به انها معاش داده شد تا در طی همین دوره که تحصیل میکنند معاش هم داشته باشند کتاب ها چاپ شد و به انها از پول همین ملت لباس نظامی ساخته شد و هزار ها هزار مصارف دیگر شد بخاطر که ما یک اردوی منظم و وفادار به دولت و مردم افغانستان باشند و بخاطر حفظ آبرو . حفظ امنیت ما بخاطر حفظ حاکمیت ارضی ما و بخاطر نظم و ثبات چی در داخل شهر ها و چه در اطراف و مناطق سرحدی و بخاطر اینکه مردم ما آسوده زندگی کنند و آسوده بخواببند و امید شان به اردوی ملی دولت افغانستان باشد . ولی افسوس و صد افسوس که یکبار دیگر اشتباه بس عظیم را مرتکب شدیم . ما ملیون ها دالر پول این ملت را که کودکانش از سردی میمیرند مصرف اردوی ملی کشور شان کردیم که اردوی ملی خدمت گار انها شود ولی اشتباه اینجا بوده که ما چی اشخاص را شامل این اردو ملی خود کرده ایم .
دیده میشود که بعضی از اشخاص دزد رهزن و خائین و وطن فروش را شامل این وظیفه مقدس نموده ایم که با پوشیدن لباس مقدس نظامی هرچه بهتر و خوبتر و آسانتر بتوانند به دزدی و رهزنی خود ادامه بدهند و قبلا پنهانی از طرف شب فعالیت میکردند ولی بعد از مصرف کردن هزار ها دالر پول ملت و با پوشیدن لباس نظامی و با گرفتن شهادت نامه های فراغت حالا میتوانند که آشکارا ساعت 12 ظهر در قلب کابل واقع در پل آرتن از موتری که به ملت که کودکان شان از سردی جان میدهند چوب اورده است بدون کدام هراس رشوه و یا حق العبور بگیرد . و حق هم دارد که بگیرد چون این چوب را به کودکانی میرساند که از پول انها او تحصیل نموده است و برایش لباس نظامی ساخته شده است و حالا هم معاش میگیرد . چنانچه چندی پیش از طریق تلویزیون ملی شاهد بودییم که در مقابل کمره تلویزیونی برنامه ( آئینه شهر ) بی شرمانه فرار میکند و شخص دومی پرسونل اردوی ملی افغانستان آشکارا شخص عارض را تعدید به زندانی شدن و جزا دادن میکند . و یا گاه گاه در میان خود اردوی ملی کشور ما برخورد های رخ میدهد و چندین کشته و یا زخمی بجا میگذارد و یا خود اردوی ملی بالای موتر وزیر دفاع تیر اندازی میکنند . پس اردوی که پروای وزیر دفاع را نداشته باشد از وی چه انتظار باید داشت ؟ تصور کنید که مرکز افغانستان اینگونه باشد پس در شاه راه ها چی حالت خواهد بود .
پس ما از کی و به کی بنالیم ؟
نزد ملت سوال پیدا میشودکه در طول دوره تحصیل این 25 هزار پرسونل جدید اردوی ملی به انها چی درس داده شده است اگر اینطور تحصیل باشد و اینطور فارغین پس وای به یکسال بعد چون به قول مقامات دولتی که گفته اند یکسال بعد اردوی ملی ما به 70 هزار نفر پرسونل ارتقاع خواهد کرد .
چرا با بیشتر شدن پرسونل اردوی ملی دزدی قتل و غارت بیشتر شده میرود و در اکثر اخبار ها گفته میشود که دزدان با استفاده لباس نظامی دست به قتل و غارت زده اند ولی نظر به ثبوتی که برنامه آئینه شهر به تمام مردم این ملت نشان داد ثابت میشود که اکثر دزدان از لباس نظامی سوه استفاده نکرده اند بلکه این لباس شخصی و لباس وظیفه وئی خود او بوده که دولت با سند فراغت برایش داده است .
پس این اشتباه بزرگ ما باعث سقوط دولت مردمی ما خواهد شد ولو هر قدر قدرت مند هم باشد چون اردو ملی است که دولت میباشد پس اردوی ملی ما اینگونه که باشد دولت مردمی ما درعرصه پیشرفت و ترقی افغانستان هیچ کاری را پیش برده نمیتواند .
پیشنهاد ما به مقامات مربوط اینست که هر چه عاجل جلو این چنین اشخاص را که اعتبار اردوی ملی را زیر سوال میبرند و اردوی ملی را نزد مردم بی اعتبار میسازند بگیرند و در مراکز اموزش انها توجه بیشتر به مسولیت های وجدانی و میهنی انها تاکید شود .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
پارک های صنعتی را چگونه تقویت ببخشیم ؟
طوری که از رسانه های خبری آگاه شده ایم دولت سعی و کوشش فروان در عرصه اعمار پارک های صنعتی در کشور نموده اند که ما شاهید به میان آمدن پارک صنعتی بگرامی در شهر کابل و دو پارک صنعتی دیگر در ولایت قندهار و مزار شریف هستیم ولی این نکته را نباید فراموش کرد که پارک های صنعتی به اعمار ساختمان مستحکم و جدید الااعمار ضرورت مبرم ندارد بلکه به همکاری و حمایت مستقیم دولت ضرورت بیشتر دارد که دولت بایدکمک مالی بیشتر به آنها نماید و مهمتر از همه اینست که زمانی که یک مواد و یا یک جنس در این پارک های صنعتی تولید میشود پس دولت وظیفه دارد که از وارد نمودن آن از خارج کشور بطور جدی جلوگیری نماید و این بزرگترین کمک و همکاری در عرصه رشد و ترقی پارک های صنعتی میباشد نه اینکه مشابه به همان جنس بیشتر از پیش با نرخ عمدآ نازلتر از خارج وارد بازار های کشور ما شده و آنقدر فروان شود که تولیدات کشور خود ما بی ارزش جلو نماید ولی با تاسف که تا حال دولت مردمی ما کمتر به این نکته توجه نموده و همانقدرکه به اعمار پارک های صنعتی کوشش نهای مینماید بر عکس در کنترول واردات گمرکی خویش به این موضوع توجه ندارد . بطور مثال روغن سپین غر . اگر واردات روغن های بی کـیـفـیـت پاکستانی و مالیزیائی تا حد امکان کم شود فابریکه تولید روغن سپین غر به مراتب خوبتر و بیشتر میتواند فعالیت نماید و به قیمت مناسب میتواند که در بازار ها بفروش برسد . و به همین گونه فابریکه تولید بطری موتر در شهر هرات و فابریکه تولیدی صابون . المونیم و ده ها فابریکه دیگر . ولی این بی توجه ی دولت است که مانع پیشرفت تولیدات خودش میشود .
سوال اکثر مردم از دولت این است که با وجودی که خود دولت این موضوع را میداند و بارها از طریق رسانه ها به گوش مقامات مربوط رسانیده شده چرا باز هم کدام اقدامی موثری صورت نگرفته ؟ چرا روزانه به هزار ها تن سمنت بی کـیـفـیـت و غیر موثر پاکستانی داخل کشور ما میشود و به قیمت بسیار زیاد به فروش میرسد در حالیکه فابریکه سمنت غوری و سمنت جبل السراج کشور ما که از نگاه کیفیت در جهان نظیر ندارد با وجودی که تازه به پا برخاسته ولی روز به روز ورشکست و نابود میشود ؟ و چرا؟؟؟؟
پس خواهش ما از مقامات دولتی اینست که از واردات اجناس که خود ما نیز تولید مینمایم جدآ جلوگیری نمایند تا صنعت ضعیف و تازه کار ما بتواند به پا خود استاده شده و مصدر خدمت به جامعه ما شود .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
ملت رنجور وخسته ما به کی تکیه کند .
خداوند میفرماید که در وجود انسان یک پاره گوشت است که اگر ان پاره گوشت پاک باشد تمام جسم تان پاک میباشد و اگر کثیف شد تمام جسم تان کثیف میشود . که ان پاره گوشت قلب انسان است . و هر انسان قبل از همه چیز اول باید قلب خـــــود را و وجدان خود را وضمیر خویش را از هر نوع گناه . کدورت واندیشه های غیر اسلامی و غیر بشری پاک نگهدارد و انگاه خودش احساس میکند که واقعا انسان است . انسان هر قدر با علم و دانش باشد بدون وجدان پاک اصلا انسان نیست . چون انسان بی وجدان از تمام علم و دانش که اموخته سوه استفاده های بسیار زیاد غیر انسانی میکند .
در کشور ما در تمام مکاتب و مدارس و از ان بالاتر در پوهنتونها توجه بی نهایت درعرصه تعلیم و تربیه ذهنی و فکری انها شده ولی در مورد تعلیم و تربیه ضمیر انها و بیدار بودن وجدان انها بسیار کم توجه شده و هستند افرادی که بعد از 12 سال تحصیل در مکتب شامل پوهنتون شده و بعد از 7 سال تحصیل در عالی ترین و مقدس ترین رشته پوهنتون یعنی طب وبعد از فراغت به سیوه لیسانس و داکتر هنوز هم ضمیر شان و وجدان شان بیدار نشده است و هنوز خود را وطن خود را وظیفه ایمانی و وجدانی خود را و درد ملت خود را درک نکرده و از تمام تحصیل رایگان که همه ان از پول همین ملت فقیر بود ودولت با تمام مشکلات زمینه تحصیل را برای وی مهیا میسازد تا بعد از 7 سال مشکلات وی تبدیل به یک داکتر لایق میشود و مرحم گزار واقعی بر زخم های ناسور پیکر ناتوان این ملت میشود و در کشوری که هیچ چیز وجود ندارد اقلا یک داکتر خوب و خدمتگار به مردم باید باشد ولی ایکاش وی قدر این همه مصارف و زحمات این کشور را که بخاطر او متحمل شده میدانست و اگر خدمت به مردم این ملت نمیکرد اقلا ظلم هم نمیکرد ایکاش بعد از همه تحصیل همینقدر میدانست که هر زن .مرد. طفلی که به نزد وی بخاطر معالجه میایند همه انها خواهرش برادرش پدرش مادرش و طفل ش است .
سخن اینجاست که رشوه و فساد اداری در تمام ادارات دولتی یک امر طبیعی شده ولی رشوه وفساد در بین شفاخانه های دولتی و دوکتوران خیلی تکان دهنده است در چنین شرایط که سرما زمستان به اوج خود رسیده و هر لحظه اطفال این ملت مبتلا به امراض گوناگون شده و بکام مرگ میروند و محترم وزیر صحت عامه به هر کشور رفته و به مردم محتاج این کشور که پول نان را ندارند ادویه گدائی میکند که یک کمک ناچیزی به مردم ما شود و هرکس که به شفاخانه های دولتی مراجعه کنند رایگان و با امکانات بهتر تداوی شوند . ولی اکثر داکتران محترم ما که معاینه خانه های شخصی دارند همیشه یک روز قبل از عملیات اکثر لوازم ضروری چون دستکش .پیچکاری و غیره را بالای مریض خود خریده و بر علاوه ان از مریض خود نظربه مریضی وی پول هنگفتی را که بالاتر از 3000 و 4000 افغانی میشود میگیرند و فردا ان روز مریض را در شفاخانه دولتی برده و با امکانات رایگان معالجه میکنند . در غیر ان مریض بیچاره از درد بمیرد کسی به دادش نمیرسد .
پس این ملت رنجور و خسته ما به کی تکیه کند ؟
مگر این دو دهه جنگ .هجرت .خواری .و ذلت مار بیدار نساخته است ؟ مگر هنوز دوست و دشمن را نشناخته ایییم؟ مگر هنوز از اشتباها ت خود که به خون دو ملیون طفل این ملت ما تمام شد درس عبرت نگرفته اییم ؟ پس چرا به جان خود ظلم میکنییم چرا با خود راست و صادق و خدمتگار نباشییم ؟ بیایید هر یک ما در هر مقام و هر وظیفه که هستیم در تمام امور صادق باشیم و از مراجعین سوه استفاده ننمایم چون عواقب ان بازهم خواری ما و ذلت ما و رسواه شدن یکباری دیگر ما در سطح جهان خواهد بود .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
بکتاش ما
به قطره اکتفا کردیم همه دریا نوشیدن
به زمین اکتفا کردیم همه زمان نوشیدن
هرزمان که داد کردیم از حقوق نسل خویش
ظــالـمـانه با لــگـــد بر دهــــان کــوبـیـدن
گـفـتـم اش آخــر کجا شد حقوق بشر ؟
خم بر ابرو کشیدن و القاعیده نامیدن
زخم هایم رو کردم تا مگر رحمی کنند
زهر را چون داروی بر زخم ها مالیدن
درس عبرت دادم تا مگر آدم شـــوند
حسرتا از زحمت ام سگ زرد زائیدن
حال اگر مستی کنند ای" مهیا "دلخور مباش
بازهم هر کودک بکتاش ماست شـمـشـیرزن
بقلم
محمد احسان"مهی
ا"
مطبوعات چرا آزاد است
چنانچه هر انسان دارای یک مفکوره خاص و ویژه شخصی میباشد و باید به ان توجه و احترام داشت و در یک جامعه ملیون ها انسان زندگی میکند با ملیونها مفکوره و اندیشه های مشابه و مختلف .
از دیر زمانی در کشور ما اکثر قدرت مردانی که به حاکمیت رسیده اند مخالفین سیاسی و اندیشه ئی نیز داشته اند و دولت مردان بخاطر جلب مردم به طرف خویش و دور نگهداشتن انها از اندیشه های مخالفین و دور نگهداشتن انها از روشنفکر شدن و جهانی بینی انها اقدام به هر گونه عمل میکردند . و یگانه منبع روشنفکری و اگاه سازی مردم را که مطبوعات بود صرف به خود اختصاص داده و صرف به تعریف و تمجید خویش میپرداختند و حتی از استعمال جمله ها و کلیمه ها غافل نمیشدند تا مبادا بیان گو نواقص شان باشد .
در چنین حالت مخالفین سیاسی که در میان جامعه بودند و با جامعه زندگی میکردند آهسته آهسته و احتیاطانه دیگر ناراضان و مخالفین سیاسی را دور خود جمع میکردند . و اکثرا جوانان با علم و دانش و با فرهنگ را جذب میکردند تا بهتر و خوبتر پیشرفت نمایند وبا تحلیل ها ی علمی و صحبت های دانشمندانه و مرام نامه های خویش مردم را بر ضد حاکم میشورانیدند تا انها به اهداف شخصی و سیاسی خود نائیل آیند . در چنین وضع بخاطر بیان مفکوره های خویش به تمام مردم جامعه دست به نشر یک روزنامه یا هفته نامه پنهانی میزدند و چون اجازه قانونی نداشت و مطالب ان بر ضد حاکم وقت بود بنا بنام شب نامه یاد میشد که این کار شان با وجود که خطرناکترین کارشان بود ولی اساس ترین و مهمترین کارشان نیز بود چون به اینطریق میتوانستند مردم بیشتری را به دور خویش جمع کنند . بعد از تمام مشکلات و با تکمیل شدن یک روزنامه وظیفه بسیار مهم و حیاتی و پر خطر یعنی (انداختن زنگ بر گردن گربه ) آغاز میشد که هیچ آدم هوشیار و فهمیده انرا بدوش نمیگرفت یعنی پخش و توضیع نشریه چاپ شده به تمام مردم جامعه که هر لحظه امکان دستگیری و اعدام وی بود . بخاطر انجام دادن این کار انها اکثرا یکی از دوکانداران مرکز شهر را چون مندوی کابل که مرکز تجموع تمام مردم از هر طبقه و از هر گروه بود انتخاب میکردند و دوکاندار جوان و بیسوادی را تحت تربیه و پرورش قرار میداند و بعد از انکه تمام مفکوره و اندیشه انرا موافق با راه خویش یافته و ان ساده لوح را از جان و دل فدائی مفکوره خویش میافتند انگاه دوکان وی تبدیل به مرکز مطبوعات و اطلاعات انها میشد و چون روزانه هزار ها هزار مردم اقوام مختلف همین جامعه بخاطر ضروریات خویش به اینجا میامدند و به این طریق میتوانستند که نشریه خویش را به دست بعضی از مردم برسانند و اگر کدام حادثه ناگوار هم رخ میداد دوکاندار ساده و بیسواد اولین قربانی ان بود و هر صبح با باز بودن دوکان ان ساده لوح به این معنی بود که امنیت بر قرار است و هیچ حادثه نشده است و با بسته بودن دوکان وی به این معنی بود که دوکاندار بیچاره دستگیر شده و اعدام شده است و وضع خوب نیست .
حال که حکومت مردمی به قدرت رسیده است و مطبوعات را ازاد گذاشته است بخاطر این که دولت یک دولت مردمی است پس مردم هرچه که میخواهند و هرچه که ارزو دارند و هر مشکلات که دارند ازادانه و بدون کدام هراس در مطبوعات نشر کنند تا هم دیگر مردم اگاه شوند و هم به گوش مقامات رسیده و با خواندن ان به خواست های مردم و ارمان ها ی شان اقدامات ارزنده نمایند و همچنان با نشر شدن هر نوع مطالب که بیانگر مفکوره یک قشر همین جامعه میباشد تمام مردم به دولت و حکومت خویش نزدیکتر میشوند و هر شخص احساس میکند که دولت ما هستیم و احساس مسولیت بیشتر بمقابل تمام امور زندگی شخصی و محیطی میکنند . و بر خلاف مطلب بالا که که بخاطر یک نشریه انقدر زحمات بود و به قیمت جان مردم تمام میشد حالا خوشبختانه به مقابل پول نا چیز و حتی رایگان هر نوع نشریه روزنامه . هفته نامه . و مجله را در تمام نقاط شهر میتوان بدست اورد
پس بر ماست تا از این امکانات با ارزش و با اهمیت استفاده مفید نمایم و با خواندن هر نوع نشریه بر فهم و دانش خویش افزوده و مسولیت های خویش را درک کرده و یک فرد مفید . خدمتگار . و با ادب در جامعه خویش باشیم
بقلم
احسان " مهیا "
از محکمه نمیترسیم
در شماره 114 هفته نامه پنجره مطلبی تحت عنوان ( رهبران مجاهدین: از محاکمه نمیترسیم! ) توجه ام را جلب کرد و در قسمتی از آن آقای سیاف با حظور داشت برهان الدین ( ربانی ) رهبر حزب جمعیت اسلامی و رئیس جمهور افغانستان در دوران جنگهای داخلی بعد از سال 1371 ومحمد اکبری رهبر سابق حزب وحدت اسلامی چنین گفته است ( ما از محاکمه نمی ترسیم .کاری که کردیم بر اساس واجبات دینی کردیم . مانمی گوییم که اشتباه کردیم . می گوییم که دانسته و سنجیده آن کار ها را کرده ایم . مردانه وار به ان معترفیم و مردانه وار برای هر گونه جوابدهی حاضریم .)
حال از انهای میپرسیم که آیا واجبات دینی شما بود که اردوی ملی افغانستان را با تمام تجارب و قدرت ان که ضامن تمام آبرو عزت و ننگ و ناموس هر فرد مسلمان ما بود لغوه اعلان نماید و ننگ و ناموس .جان و مال تمام مردم افغانستان را بدست اشخاص بی سر و پا .چرسی و قمارباز . بیسواد و جاهل بدهید که هر شب ناموس مردم مسلمان را به باد دهند و چور و چپاول کنند ؟
و یا تا زمانی که قوای دوستم در بالاحصار کابل بخاطر شما جنگ میکرد و مردم مسلمان همین ملت را بمقابل 10 افغانی نشان زنی میکردند و دختران مردم را جبرا نکاح میکردند و شما به رهبر انها ( دوستم ) لقب ( خالد بن ولید ) را داده بودید آیا اینکار تان سنجیده و دانسته بود یا اینکه زمانی که دوستم با گلبدین یکجا شد و بر ضد شما جنگید آنگاه همان خالد بن ولید خود را کافر و ملحید خواندید . مگر به همین اعمال شرم اور تان مردانه معترفید ؟ مگر خرابه ها و ویرانه های شهر کابل وجدان شما را بیدار نمیسازد ؟ شما چشم ندارید تا ویرانه ها و خانه های سوخته و قبر های جوار سرک ها را بیبیند و یا وجدان ندارید که احساس کنید ؟ جواب کدام خون ناحق این ملت را اولتر و مردانه وار خواهید داد ؟
هنوز پسر آن پدری که میغ پنج انچ در سرش کوبیده شد زنده است . هنوز شخصی که گوش و بینی وی بریده شد زنده است . شما به همین کارهایتان میگویید که اشتباه نکرده اییم و سنجیده و دانسته ان کار ها را کرده اییم ؟ مگر جواب زنان عریان که در خانه علم و فرهنگ با حالت بسیار بد و خراب نگهداری شده بود چگونه خواهید داد ؟ باز هم خواهید گفت که بر اساس واجبات دینی کردییم ؟ داش های را که طفل این ملت در ان سوختانده شد و مرده های مرد و زن و طفل این ملت را که در روی سرک ها ماند و پوسیده شد و سک ها گوشت رویشان را خورد چگونه خواهید داد و هزار ها هزار مثال دیگر با ســـند . ثبوت . و حتی کست های ویدیویی ان وجود دارد که شما آقایان که اشتباه هم نکرده اید و دانسته و سنجیده ان کار ها را کـــــــــرده اید و مرتکب شده اید چگونه جواب خواهید داد ؟
بقلم
محمد احسان " مهیا
An useful step in arena of banking
Bank is one of the constitutional and important administration department of a country which with more activity of a bank the worth and sovereignty of that country well be better and stronger .
Must say that bank with out banking and expert in banking cant call a bank means a country just in name has a bank wit out any effective activity cant to be benefit for that country a bank must try the best and use the new methods of present epoch in banking which can to give more confidence to all people and also can to control the measure between our money and foreign exchange .
The one of new methods of present epoch is to control and prevention of to enter the black money ( un legal money ) in to the bank and change them to white money( legal money ) and use of that again in lowly . which this method in all Europe countries was very good and effective method also by this method can restrain of a lot of criminal cases like thefts to smuggled weapons and narcotic and black work ( un legal work ) . means all that big money which from these ways come to minor offence people no one of any banks can accept that money because they don’t have any legal evidence and also if they use this money in some business the government ask them about legal evidence any way .
So this method can to control the good order of banks and also make the criminal cases lesser and also restrain the action of the minor offence people .
In our dear country however we have several government banks and private banks but until a few months before never did any useful step arena improve of banks but in this days a new department under title of ( criminal international department of financial ) in arena of ( Da Afghanistan bank ) start to activity and it is hoped that to be a useful action in arena banking in our country .
This department as from its name we know its job is to restrain of inter of the black money to all banks of our country and to control the good order of all banks .
Our dear country Afghanistan after a long period of war it exchanged to the terrorist base and kidnaps and smugglers of weapons and smugglers of narcotic and etc .
In this four years of our present democracy government the government restrain of these action but not at all and there are some people which do the business of contraband of weapons and narcotic and make big money from these ways .
So for restrain of these people and for restrain of the lost the worth of our money ( Da Afghanistan bank) by establish of this department started an useful step in arena of to improve economic of our country.
How ever there is a lot of problems like a lot of money changers in every wear of center and all provinces but any way by activity of this new department we hope a good future for our country .
And also it is our responsibility which by help to this department we take share in reconstruction of our country
Organized and Designed by
M.Ehsan “Mohaya”
"
یک گام مفید در عرصه بانکداری
بانک یکی از اساسترین و مهمترین ادارات و بخش های دولتی یک کشور میباشد که با فعالیت هرچه بهتر و خوبتر یک بانک ارزش و حاکمیت داخلی و خارجی ان کشور به باشنده گان ان کشور و همسایه های ان کــشـور بـیـشـتر و خوبتر میشود .
باید یاد اور شد که بانک بدون بانکداری و تخصص بانکداری بانک نامیده نمیشود یعنی صرف بنام یک بانک داشتن در یک کشور بدون فعالیت های ارزشمند و قابل اهمیت هیچ نفع به کشور ندارد بلکه بانک باید در سعی و کوشش بیشتر باشد و از شیوه های جدید عصر کنونی در عرصه بانکداری استفاده کرده تا بتواند که اعتماد بیشتر مردم را به خود جلب کرده و همچنان میزان میان پول خود و اسعار خارجی را کنترول کند .
از جمله شیوه های جدید عصر کنونی کنترول و جلو گیری کردن از داخل شدن پول های سیاه ( غیر قانونی ) به داخل بانک ها و تبدیل شدن ان پول های به سفید ( قانونی ) و استفاده کردن دوباره ان بطور قانونی و ازاد است که این شیوه در بسیاری از کشور های اروپائی نتیجه بسیار خوب و موثر داشته و حتی اینکار باعث کم شدن ارتکاب جرایم جنائی مانند سرقت های بیشمار قاچاق اسلحه و مواد مخدر و کار کردن های غیر قانونی شده است به اینگونه که پول هنگفتی که از این راه های غیر قانونی بدست اشخاص خلاف کار میرسد چون مدرک قانونی در دست ندارند بنا هیچ بانکی ان پول هنگفت بدون مدرک قانونی را قبول نمکند و اگر در هر معامله دیگر هم از ان پول استقاده میکنند مورد تحقیق و بازجوی و خواستار مدرک قانونی از طرف دولت قرار میگیرند .
که این خود هم نظم بانک ها را کنترول میکند و هم جرایم جنائی کم میشود و هم اشخاص استفاده جو از فعالیت های سوه باز میمانند .
در کشور عزیز ما با وجود داشتن چند بانک دولتی و خصوصی تا چندی پیش هیچ گامی در عرصه رشد و پیشرفت بانک ها برداشته نشده بود ولی در همین اواخیر یک دیپارتمنت جدیدی تحت عنوان( مدیریت عمومی استخبارات مالی ) در چار چوب بانک ده افغانستان بانک پا به عرصه فعالیت گذاشته و امید دهنده یک اینده بهتری در امور بانکداری کشور ما میباشد این دیپارتمنت طوری که از نام وی پیداست وظیفه دارد که از داخل شدن هر نوع پول سیاه و غیر قانونی به بانک های کشور جلو گیری کرده و نظم بانک و بانکداری را کنترول نماید .
کشور عزیز ما افغانستان بعد از مدت ها دوران جنگ های متعدد تبدیل به پایگاه خوبی برای تروریستان ادم فروشان قاچاقچیان اسلحه و قاچاقچیان مواد مخدره و غیره شده بود که طی چار سال حکومت دموکراسی فعلی ما دست اینگونه گروپ ها تا اندازئی گرفته شده ولی بطور کامل نه و هستند اشخاصی که هنوز هم دست به قاچاق اسلحه و مواد مخدر زده و پول های هنگفتی از ان بدست می اورند بنا بخاطر جلو گیری از اکثر فعالیت های جنائی و بخاطر جلو گیری از ریکود پول در کشور ده افغانستان بانک با تاسیس این دیپارتمنت یک قدم بسیار موثر و مفیدی در عرصه پیشرفت اقتصادی کشور ما برداشته است که با وجود مشکلات بسیار زیاد از جمله بودن صراف های بیشمار راجستر شده و راجستر ناشده در هر گوشه و کنار شهر و ولایات و غیره بازهم فعالیت این دیپارتمنت اینده خوبی را بما و به کشور ما تضمین خواهد کرد و ما هم وظیفه داریم تا با همکاری با این دیپارتمنت هم وظیفه دینی و میهنی خود را ادا کرده و هم در باز سازی اینده کشور خود سهیم شویم .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
معلم
معلم یکی از مقدس ترین و پاکیزه ترین اشخاص جامعه میباشد و تمام پیشرفت های علمی و اجتماعی که در جامعه دیده میشود مرکز و مبدا ان از کوشش و زحمات بی پایان معلم سرچشمه گرفته است . همین معلم وظیفه شناس و پاک طینت است که اکنون ما دارای ادارات . وزارت خانه ها . وزرا و حتی ریس جمهور هستیم زیرا تمام اشخاص محترم و سرشناس کنونی ما زمانی بیسواد و ارزه بودند که با رفتن به مکتب و شگرد شدن نزد معلم و با کوشش و رنج های گوناگون که معلم بخاطر اموختاندن علم و دانش به انها مواجه شده بلاخره هر گیاه ارزه ئی را از برکت علم و دانش به درخت تنومند و ثمر بخش تبدیل کرده و تقدیم جامعه نموده اند . احترام معلم کمتر از احترام مادر و پدر نیست زیرا مادر و پدر با تشکیل خانواده تعداد نفوس جامعه را زیاد میکنند ولی معلم هر طفل این جامعه را با خون دل و عرق جبین تربیه سالم داده و با اموختاندن علم و هنر انها رابه راه راست و راه پیشرفت و ترقی سوق داده و اینده بهتری را به جامعه تظمین میکنند .
پس بیاید همه ما با کوشش و پشت کار بیشتر به اموختن علم از نزد معلم خویش پرداخته و با نشان دادن لیاقت و فهمیدگی خود هم محبوبترین شاگرد صنف و مکتب خویش شویم و هم باعث سربلندی و افتخار معلم خود باشیم .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
هم اطاقی ما
با قدی 175 و وزن 55 لاغرتر و ضعیف تر از گاندی معلوم میشد . چهره استخوانی اش جوانتر نشان اش میداد ولی مو های سپید که از لابلای مو های سیاه که به سمت راست خوابانده بود نماینگر از پخته گــــی و ابدیده گی و سن بیشتر اش میکرد . او 28 سال عمر داشت و نظر به گفته اش بیشتر از 12 کشور را دیده بود همیشه زیاد میشنید و کم حرف میزد و نشستن و بر خواستن اش و غذا خوردنش شیوه مخصوص به خودش را داشت . بر عکس جسم ضعیف اش یک روح بزرگ بلند پرواز و شاعرانه داشت ولی کوشش میکرد که تا روح خود را موافق با جسم اش بسازد به همین منظور همیشه خاموش بود . ولی گاه گاه روح اش از نوک قلم اش فریاد میکشید .
تازه در دیار غربت با ما هم اطاقی شده بود و اضافه در موردش معلومات نداشتیم . او عشق بسیار زیادی به زندگی خود و به فامیل کوچک خود داشت و همیشه از یگانه پسر و یگانه دخترش سخن میگفت و اکثر شبها با عکس انها راز و نیاز میکرد . همیشه به ما کمک میکرد و در صحبت هایش عشق به وطن به خاک و به ملت اش فریاد میزد .
وظیفه وی رفتن به محلات پر خطر و محلات صحب العبور که هر لحظه امکان حمله دشمن بود و راه های پر از ماین های گوناگون بود . مجبوریت نا معلومی وی را وادار به این وظیفه خیلی خطر ناک ساخته بود .
در لحظات فراغت اکثرا عکس های فامیل خویش را میدید و به مطالحه کتاب و نوشتن میپرداخت .
یک روز وقتی از خواب برخواستم دیدم که او مانند همیشه قبل از همه به وظیفه رفته است و بستره خواب اش مانند همیشه منظم جمع بود کاغذی در زیر بستره اش توجه ام را جلب کرد برداشتم اش و چنین خواندم .
" گاه گاه انسان بی اراده اقدام به یک عمل میکند و من هم اینبار بدون اراده اقدام به کارو سفر نموده ام نمیدانم چرا و نمیتوانم مانع خود شوم احساس میکنم که شاید یک حادثه بسیار بزرگی در مقابل باشد و با گذشت هر روز میدانم که ان حادثه نزدیک و نزدیکتر میشود ولی هیچ قدرتی در وجود خویش نمیبینم که از این وظیفه دست بکشم .
شاید از اینکه مدت درازی بیکار بودم و بیکاری من در این اواخر باعث تکلیف به همه اعضای فامیل ام شده بود این دلیل نیز یکی از علت های بودنم در وظیفه باشد . و همچنان بخاطر وظیفه پدری باید رنج و زحمت را بجان بخرم ولی فامیل ام از هیچ چیزی کمی احساس نکنند اقلا تشویش اینکه شیر پسر یکدانه ام نزدیک به اختتام است روح من را ازار ندهد . اگر از سر پرستی اطفال ام دور هستم بر عکس اطفال ام خود کفا و مستقل و بدون مشکلات اقتصادی زندگی میکنند این رنج دوری را قبول کردیم تا اطفال ام قدر پدر و همت پدر خود را درک کنند و فامیل ام از دوری من افتخار کنند نه اینکه رنج ببرند زیرا دوری مـــــن بخاطر فامیل ام است و این بمن و به فامیل ام باید افتخار باشد .
اگر کدام حادثه ناگواری بمن رخ دهد یگانه امید من از فامیل ام این است که اطفال ام را با سواد و با سویه عالی تربیه کرده و حس میهن پرستی و خدمت به وطن را در وجود شان بیدار بسازند تا باشد روزی چون گاندی ملت افغانستان را از این بدبختی از این اسارت اقتصادی و از این عقب ماندگی و جیره خوری نجات دهند و با خدمت کردن به میهن و خاک پاک افغانستان روح پدر و اجداد خویش را خشنود و سر بلند بسازنند "
نامه اش تاثیر بسیار زیادی در من کرد و تمام روز در انتظار امدن اش بودم تا با او صحبت بیشتر نمایم ولی افسوس در ختم کار همه بر گشتن ولی او دیگر بر نگشت . روح اش ار قفس کوچک جسم اش ازاد شده بود و به اسمان های بیکران به سوی خداوند به پرواز در امده بود .
بقم
محمد احسان " مهیا "
با قدی 175 و وزن 55 لاغرتر و ضعیف تر از گاندی معلوم میشد . چهره استخوانی اش جوانتر نشان اش میداد ولی مو های سپید که از لابلای مو های سیاه که به سمت راست خوابانده بود نماینگر از پخته گــــی و ابدیده گی و سن بیشتر اش میکرد . او 28 سال عمر داشت و نظر به گفته اش بیشتر از 12 کشور را دیده بود همیشه زیاد میشنید و کم حرف میزد و نشستن و بر خواستن اش و غذا خوردنش شیوه مخصوص به خودش را داشت . بر عکس جسم ضعیف اش یک روح بزرگ بلند پرواز و شاعرانه داشت ولی کوشش میکرد که تا روح خود را موافق با جسم اش بسازد به همین منظور همیشه خاموش بود . ولی گاه گاه روح اش از نوک قلم اش فریاد میکشید .
تازه در دیار غربت با ما هم اطاقی شده بود و اضافه در موردش معلومات نداشتیم . او عشق بسیار زیادی به زندگی خود و به فامیل کوچک خود داشت و همیشه از یگانه پسر و یگانه دخترش سخن میگفت و اکثر شبها با عکس انها راز و نیاز میکرد . همیشه به ما کمک میکرد و در صحبت هایش عشق به وطن به خاک و به ملت اش فریاد میزد .
وظیفه وی رفتن به محلات پر خطر و محلات صحب العبور که هر لحظه امکان حمله دشمن بود و راه های پر از ماین های گوناگون بود . مجبوریت نا معلومی وی را وادار به این وظیفه خیلی خطر ناک ساخته بود .
در لحظات فراغت اکثرا عکس های فامیل خویش را میدید و به مطالحه کتاب و نوشتن میپرداخت .
یک روز وقتی از خواب برخواستم دیدم که او مانند همیشه قبل از همه به وظیفه رفته است و بستره خواب اش مانند همیشه منظم جمع بود کاغذی در زیر بستره اش توجه ام را جلب کرد برداشتم اش و چنین خواندم .
" گاه گاه انسان بی اراده اقدام به یک عمل میکند و من هم اینبار بدون اراده اقدام به کارو سفر نموده ام نمیدانم چرا و نمیتوانم مانع خود شوم احساس میکنم که شاید یک حادثه بسیار بزرگی در مقابل باشد و با گذشت هر روز میدانم که ان حادثه نزدیک و نزدیکتر میشود ولی هیچ قدرتی در وجود خویش نمیبینم که از این وظیفه دست بکشم .
شاید از اینکه مدت درازی بیکار بودم و بیکاری من در این اواخر باعث تکلیف به همه اعضای فامیل ام شده بود این دلیل نیز یکی از علت های بودنم در وظیفه باشد . و همچنان بخاطر وظیفه پدری باید رنج و زحمت را بجان بخرم ولی فامیل ام از هیچ چیزی کمی احساس نکنند اقلا تشویش اینکه شیر پسر یکدانه ام نزدیک به اختتام است روح من را ازار ندهد . اگر از سر پرستی اطفال ام دور هستم بر عکس اطفال ام خود کفا و مستقل و بدون مشکلات اقتصادی زندگی میکنند این رنج دوری را قبول کردیم تا اطفال ام قدر پدر و همت پدر خود را درک کنند و فامیل ام از دوری من افتخار کنند نه اینکه رنج ببرند زیرا دوری مـــــن بخاطر فامیل ام است و این بمن و به فامیل ام باید افتخار باشد .
اگر کدام حادثه ناگواری بمن رخ دهد یگانه امید من از فامیل ام این است که اطفال ام را با سواد و با سویه عالی تربیه کرده و حس میهن پرستی و خدمت به وطن را در وجود شان بیدار بسازند تا باشد روزی چون گاندی ملت افغانستان را از این بدبختی از این اسارت اقتصادی و از این عقب ماندگی و جیره خوری نجات دهند و با خدمت کردن به میهن و خاک پاک افغانستان روح پدر و اجداد خویش را خشنود و سر بلند بسازنند "
نامه اش تاثیر بسیار زیادی در من کرد و تمام روز در انتظار امدن اش بودم تا با او صحبت بیشتر نمایم ولی افسوس در ختم کار همه بر گشتن ولی او دیگر بر نگشت . روح اش ار قفس کوچک جسم اش ازاد شده بود و به اسمان های بیکران به سوی خداوند به پرواز در امده بود .
بقم
محمد احسان " مهیا "
میلاد نبی (ص)
بستایم اولین مربی و استاد عالم بشریت حضرت محمد ص را که هاوی وناجی عالم از ذلت و بدبختی گردیده و جهان اسلام را تحت قانون و فرامین قرانی بنیاد گذاشت و برنامه کاملا اصولی و انسانی را در چارچوب دستورات الهی تنظیم و پیروان سنت خویش را رهنما و رهبر گردید .
این بزرگ مرد عالم اسلام حضرت محمد ص با ظهورش در عالم دنیا دگرگونیهایی را به وجود. اری بیشتر از 1400 سال قبل در سرتا سر جهان تمام مردم با بسیار مشکلات و به شکل غیر انسانی زندگی میکردند و ظلم و ستم به اوج خود رسیده بود و مردم د ریک تنگناه نیستی قرار گرفته بودند در چنین وقتی خداوند متعال در سرزمین عرب که مرکز فساد بود پیامبری را فرستاد تا ناجی مردم سرتاسر جهان باشد و به وسیله او احکام خود را به تمام مردم ابلاغ کرد تا مردم به سوی فلاح و رستگاری متوجه شده و بیشتر از این به خویش ظلم را روا ندارند .
با حضور ان پیامبر به این جهان تمام اتشکده بت پرستان و اتش پرستان خاموش گردید و فرشته گان از اسمان پایین امده و او را شست و شو دادند و تمام جهان از نور وی منور گردید
ان پیامبر خداوند حضرت محمد " ص" بود و وظیفه داشت تا گفتار و احکام خداوندی را بدون کمی و کاستی به بنده گان وی برساند و چنین کرد . وی از اولین روز های تولد اش تا اخرین روز های وفات اش با تمام سعی وکوشش به دعوت نمودن مردم به دین اسلام و به یکتا پرستی پرداخت و توانست ان دنیای ظلم و استبداد را به یک دنیا برادری برابری اوخوت صمیمت پاکی و عدالت مبدل کند . با وجود دشمنان بیشمار قدرت مند و توانگر و با زحمات گوناگون بلاخره با کمک و یاری خداوند متعال پیروز گردید ودر مدت 13 سال قران را که کتابی است از گفتار خداوند و قانونی است از طرف خداوند که بدون شک کمک کننده عدالت کننده و نجات دهنده تمام مردم این جهان میباشد به مردم اهدا نمود و دین اسلام را برای مسلمانان برگزید و
در اخرین خطبه خویش به تمام مسلمانان جهان چنین ارشاد فرمودند . ( امروز وظیفه من به پایان رسیده و دین اسلام را برای شما برگزیدم و تا زمانی که شما به قران و سنت من چنگ بزنید هرگز گمراه نمیشوید.... )
و چندی بعد از این خطبه خویش در سن 63 سالگی دنیا فانی را لبیک گفته و به دنیا ابدی گرائید . از ان روز تا حال دین اسلام رونق و جلوه خاصی داشته و دارد و روز به روز گسترده تر و عالمگیر تر میشود .
پس بر ماست تا همانگونه که حضرت محمد ( ص) با سعی و کوشش بی پایان خویش این دین پاک را به امت خود واگذار کرد و به ترتیب از اجداد ما به ما واگذار شده است لازم است تا ما هم در این دین کوشش بیشتر نمایم قران کریم را دقیقتر بخوانیم و در مورد دین مطالعه بیشتر نمایم تجسس نمایم و مفهوم بسیار عظیم قران را به مردم عامتر و ساده تر بسازیم تا هم وظیفه ایمانی و وجدانی خویش را به مقابل نسل اینده خویش ادا کرده و هم مردم هرچه بهتر و اسوده تر بتوانند از احکام و فرامین قران مجید و سنت حضرت محمد (ص) در هر بخش از امورات زندگی خویش استفاده مثمر نمایند . که با این کار خویش هم رضای خداوند را و هم خشنودی روح پاک حضرت محمد (ص) را حاصل خواهیم کرد
بقلم
محمد احسان " مهیا "
اسپوزمی
از لابلای سوراخ های کوچک روی بند چادری چهره سپید اش و چشمان سیاه و بزرگ بزرگ اش را بمشکل میشد دید . باوجود دومتر فاصله میان ما حرارت و گرمی وجودش را باتمام تار و پود وجودم احساس میکردم وفکر میکردم که در یک اتش سوزان سوخته و اب میشوم پیشانیم و دستانم غرق در عرق بودند و احساس تشنگی شدید میکردم نمیتوانستم حرف بزنم صدا از گلویم بیرون نمیشد .
بار اول دیروز در همین ساعت با همین زن چادری پوش پهلویش دیده بودمش لرزه ئی در قلب ام احساس کرده بودم ولی امروز ان لرزه به یک طوفان شدید مبدل شده و تمام دار و ندار و قدرت باطنی منرا به تاراج برده بود .
با وجود که بیشتر از هفت سال میشد که در مندوی دست فروشی میکردم و با هر گونه دختر خوب خراب زیبا و بدرنگ جذاب و خشک قد بلند و قد متوسط سپید و سیاه و همه همه رادیده بودم ولی این یکی چیزی دیگری بود نمیدانم چی جادوی داشت که منرا چنین افسون و دیوانه خود کرده بود .
چنان با ستر و پوشیده بود که صرف دو انگشت سفید دست چپ اش که روی بند چادری را محکم گرفته بود دیگر هیچ جایش دیده نمیشد . قد بلند اندام متوسط و رفتار موزون داشت . دیروز یک تعداد وسایل ارایش از من خواسته بودند که من به امروز انها را وعده داده بودم که برایشان تهیه میکنم . همه را تهیه کرده بودم ولی لبسیرین سرخ روشن را نیافته بودم .زن چادری پوش که همرایش امده بود و از صدایش معلوم میشد که در حدود 35. 37 ساله باشد بعد از سلام و احوال پرسی گفت : چیز های را که دیروز گفته بودم اوردی ؟
: بخدا بسیار به مشکل پیدا کردم مگر لبسیرین را فردا میاورم .
اوه نی اگر فردا قندهار برویم چطور میشود ؟
قندهار چی میکنید ؟
عروسی برادر زاده ام است اگر شوهرم از نوکری خود امروز رخصتی بگیره فردا حرکت میکنیم .
: بیا خدا کند که فردا حرکت نشود . از فرصت استفاده کرده اشاره به او کردم و پرسید م این خواهر ات است ؟
نی دخترم است .
دخترات ؟
بلی دختر اندرم است 13 ساله بود که مادرش مرده .
خو پس مادرش مرده نامش چیست ؟
اسپوزمی .
واه چی نامی مقبولی اسپوزمی جان .
او که حالا میدانستم نام اش اسپوزمی است از اینکه در موردش صحبت میکنیم از شرم خود را آهسته در عقب مادرش پنهان کرد .
بعد از حساب و گرفتن پول انها لوازم را گرفته و رفتند و وعده به فردا دادند که شاید بیایند
بارفتن انها تمام روز را در فکر و خیال بودم هر لحظه چون قرن طولانی شده بود دلم میخواست هر چه روزتر افتاب غروب کند و شب شود و اسپوزمی عشق من در اسمان بیکران نورافشانی کند و ستاره گان سر تعظیم در پای او بگذارند
جواد پسر خاله ام که در مندوی دوکاندار سابقه دار بود با دیدن حالت من چندین بار از من پرسید .
او فرید چرا گنگس هستی ؟ مریض خو نیستی؟ چرا رنگیت پریده ؟ من صرف با یک گفتن هیچ گپی نیست از نظرش فرار کرده بودم .
فرداان روز برعلاوه یک دانه لبسیرین سرخ روشن یک رنگ ناخون و یک لبسیرین اضافه برایشان گرفته بودم و تمام حواسم بطرف جهت که انها رفته بودند بود که چی وقت میایند چند دقیقه از ساعت ده گذشته بود که انها با همان چادری های نقره ئی رنگ شان امدند و بعداز سلام و احوالپرسی لبسیرین را گرفتند و میخواستند که بروند که من گفتم : این لبسیرین و رنگ ناخون از طرف من طور تحفه به اسپوزمی جان .
دخترک از گرفتن ان سرباز زد ولی مادرش با قهر گفت : بگیر ادم میگه تشکر .
من که تا حال یک حرف از او نشنیده بودم دیدم که با دستان سپید اش با وجود که لرزه خفیفی داشت تحفه ام را گرفت و گفت تشکر . اه خدا یا چی صدای دلنشین داشت در اهنگ صدایش هزار ها هزار گفتنی ها فریاد میزد چنان غرق رویا شده بودم که نمیدانم چی جواب دادم و چی گفتم انها رفتند ولی روح منرا نیز با خود بردنند .
دو هفته گذشت ولی انها را دیگر ندیدم یک روز که سرگرم معامله بودم صدای اشنای بمن سلام داد با شنیدن این صدا دلم فرو ریخت با عجله به جهت که صدا امده بود روی گرداندم دیدم که خودش بود با همان چادری اینک قدری نزدیکتر بمن بودو چشمان افسون اش را سرخی لب هایش را بخوبی میتوانستم ببینم عطر دلنیشن بدنش منرا مدهوش ساخته بود .
گفتم : سلام اسپوزمی جان چطور هستی ؟ مادرت نیامده ؟
اسپوزمی با صدای بسیار نازک و دلنشین با لهجه شکسته و خیلی زیبا گفت : مادرم کار داشت منرا گفت که از راه مکتب نزد شما امده و کریم روی بگیرم .
صنف چند هستی ؟ در کدام مکتب هستی؟
صنف یازده در هیمن مکتب عایشه درانی .
از اینکه تنها امده بود بسیار خوش شدم و او را دعوت به چند لحظه انتظار بودن کردم و خودم را مصروف پالیدن کریم مورد نظرش ساختم با وجود که میدانستم که در کجا است ولی از همین فرصت استفاده کرده و از او بعضی سوالهای کردم .
از لابلای صحبت هایش معلوم شد که از مادراندرش دل خوش ندارد و همیشه مورد لت و کوب وی قرار میگیرد .
من هم در پهلوی دلسوزی به او عشق و علاقه خود را به او اظهار کردم و او صرف سکوت اختیار کرد و با گرفتن کریم روی خدا حافظی کرد و رفت . بعد از انروز چندین بار دیگر اوبخاطر خرید لوازم ارایش نزد من امد ولی هیچ گاه بمقابل اظهار عشق من جواب نمیداد ازاین موضوع چند ماه گذشت و چون به عشق من جواب نداد بر اثر پافشاری قامیل ام با دختر خاله ام نامزد شده بودم که یکروز او باز هم امد و در گوشه ئی ایستاد من بعد از انجام چند معامله خود را بیکار ساخته و نزد او رفتم بفکر اینکه شاید بازهم لوازم ارایش کار دارد بعد از احوالپرسی دیدم که صدایش گریه الود است و به مشکل حرف میزند . از او جویای احوال شدم گفت :
میخواهم در یک جای گوشه با شما صحبت نمایم .
او را بطرف دوکان پسر خاله ام بردم و در یک گوشه ئی خلوت دوکان چوکی را برایش گذاشتم و گفتم : خوب حالا قصه کن .
چادری را بالا کرد ومن حسن و زیبائی که در وجود اودیدم در عمرم ندیده بودم خداوند اورا با چنان دقت و علاقه خاص رسامی وخلق نموده بود که عقل وهوش هر مرد را میرد و دیوانه روی اش میشد . او گفت که : امروز من از خانه فرار کردیم و دیگر هرگز به ان خانه پا نمیگزارم . زیرا مادرم بمن تحمت دزدی بسته و بعد از لت و کوب زیاد شب به پدرم یاد اور شد و پدرم نیز تا حد مرگ منرا با چوب و سیم برق لت و کوب کرده است .
چند قسمت از بدن اش را بمن نشان داد که به اثر لت و کوب سیاه و کبود شده بود
وی گفت : تو که همیشه مگفتی که منرا دوست داری و میخواهی با من ازدواج کنی من هم نزد تو امده ام تا با حظور ملا امام و جامی از اب من را نکاح کرده و هرجای که میخواهی با تو میروم .
من چنان از خود بیخود شده بودم که همه چیز را فراموش کرده و تصمیم گرفتم که هم اکنون او را گرفته به دور ترین نقطه دنیا که هیچ کسی نباشد و بدون ترس و هراس با وی زندگی خوشی را اغاز نمایم و تا اخر عمر با جانفدای خویش در پای عشق او در کنار او زندگی کنم دست اش را گرفتم و گفتم هر جای که بروم با من میائی گفت بلی من دیگر به خانه نمیروم به هیچ صورت حتی اگر بمیرم .
یکبار به یاد نامزدم افتادم که بسر او چی خواهد گذشت ابرو و عذت فامیل ام و فامیل نامزدم که دختر خاله ام بود همه به خاک یکسان میشد . در گوشه ئی نشستم و با خود فکر کردم که چی کنم از یک طرف ابرو و عذت فامیل و سرنوشت نامزدم از سوی دیگر عشق من و این دختر زیبا . چی کنم کدام یکی را انتخاب کنم خیلی فکر کردم . تکیه کلام پدرم بیادم امد که همیشه میگفت :
ابی که ابرو ریزد بر گلو مریز
زه دیده خون بریز ولی ابرو مریز
با خود تصمیم گرفتم که این دختر را باید جواب منفی بدهم زیرا حالا راه زندگی من تغیر کرده و نمیتوانم با دیگری همراه شوم به او گفتم که من حالا نمیتوانم با تو بیایم تو به خانه برو بعد از اینکه یک خانه و جای برای زندگی پیدا کردم میتوانیم فرار کنیم اما حالا من هیچ کاری کرده نمیتوانم .
اسپوزمی زار زار گریه کرد و به پاهایم افتاد که منرا با خود ببر و منرا نجات بده دیگر به خانه خود رفته نمیتوانم اما من هیچ کمک کرده نتوانستم بلاخره او با چشمان پر اشک از دوکان بیرون شده به جهت خلاف راه که به طرف منزل شان بود روان شد و در میان انبوه از مردم سرگردان ناپدید شد .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
هشت ثور یکی از پر افتخار ترین روز های ملی ما است .
هشت ثور یکی از روزهای پر افتخار ملت ازاد پرور ما است و روزی است که مردم سلحشور میهن ما پس از سالها جنگ و مقاومت بلاخره با شکست دادن دشمنان شکست ناپذیر خود به یک پیروزی بزرگی نائیل شدند و تاریخ هشت ثور را تاریخ پیروزی خون بر شمشیر باید نامید زیرا مجاهدین واقعی کشور ما با دست خالی و بدون کدام وسیله جنگی به مقابل دشمن بسیار قوی یک ابر قدرت بی همتا که با مجهز ترین و پیشرفته ترین وسایل جنگی مجهز بودند جنگیدند و با فدا کردن پدر مادر خواهر برادر پسر و دختر های خود در راه ازادی میهن و کشور عزیز خود بلاخره همان دیو غول پیکر اتحاد جماهیر شوروی را چنان شکست دادند که تمام جهانیان انگشت حسرت را به دندان گزیدن .
هشت ثور 1371 نه تنها روز ازادی کشور عزیز ما از تجاوز دشمن بود بلکه روز ازادی تمام کشور های اروپائی و امریکائی بود زیرا هرکدام این کشور ها از ان ابر قدرت جهانی انزمان در هراس بودند و لحظه ئی ارام نبودند و با وجودداشتن امکانات نظامی و اقتصادی و دیگر امکانات باز هم به مقابل ابر قدرت شوروی چون پر کاهی بودند و یگانه امید شان صرف و صرف همان مجاهدین واقعی افغانستان بود که با وجود نداشتن وسایل جنگی و دیگر امکانات ولی با ایمان قوی و با عظم راسخ و با توکل به خداوند متعال جان های شیرین خود را فدا کردند ولی نگذاشتند تا دشمن از خاک شان گزشته و به دیگر کشور ها دست درازی کند .
سر زمین افغانستان طی 14 سال بیش از یکنیم میلیون اولاد خود را از دست داد و اکثر شهر های وی به ویرانه مبدل گردید اکثر مردم در جنگ تولد شدند و بدون تعلیم و تربیه در جنگ بزرگ شدند که این بزرگترین ضربه دوران جنگ به ملت ما میباشد یکی از عوامل ادامه جنگ داخلی بعد از سال 1371 در افغانستان بیشتر بودن اشخاص بیسواد و جنگنده نسبت به اشخاص با سواد و عالم است . و اعمال بعد از سال 1371 ما باعث شد که افتخارات 14 ساله ما زیر سوال رود .
ولی تاریخ همیشه حق گو بوده و هیچگاه ئی نمیتواند که افتخارات و جانفدای های 14 ساله مجاهدین واقعی سر زمین ما را نادیده گرفته و به گوشه فراموشی بگزارد . هشت ثور همیشه در هر سال با برپا کردن مراسم خاص و با ادای احترام به مجاهدین که در این راه جان خود را فدا کرده اند تجلیل میشود . پس ما هم در این روز جشن گرفته و به روح ان مجاهدین که با هزار ها هزار ارمان ها و ارزو ها بخاطر ازادی کشور عزیز ما جان های شیرین خود را فدا کردند درود بفرستیم .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
خواب و خیال
نیمه های شب بود و بخاری تازه به عوج گرمی خود رسیده بود و اطاق بزرگ ما را چون هوای تابستان گرم ساخته بود .
در بستر نرمی با کمپل گرانبها ی برنگ سبز با گل های سپید و سرخ که همسرم به انتخاب خودش انرا خریده بود و همیشه از تماس با ان احساس ارامی میکردم . در کنار همسرم خوابیده بودم دختر پنج ساله ام کمی دور تر در سمت راست من بخواب رفته بود و پسر یکساله ام در سمت چپ در پهلوی همسرم چنان زیبا خوابیده بود که هر لحظه میخواستم ببوسم اش و تماشایش کنم لبان کوچک و نازک اش که در خواب انها را بهم فشار داده بود گوی که غنچه گلی است که هر لحظه اماده باز شدن باشد دستان کوچک و معصوم اش چوشک اش را چنان محکم گرفته بود که به هیچ قیمتی حاضر به رها کردن ان تبود . انقدر لذت بخش و گرم بودم گوی که بر ابر های سپید بهاری خوابیده ام . دخترم عادت اش بود زمانی که نیمه شب تشنه میشد و اب میخواست اهسته اهسته ناله میکرد و من میدانستم که اب میخواهد از جایم بر میخواستم و برایش اب میدادم و با انداختن کمپل اش دو باره به خواب میرفت .
امشب هم ناله های ناز دخترم به گوش ام رسید عاجل از جایم بر خواستم تا برایش اب بدهم ناگهان سرم به یک شئی محکم بر خورد کرد و تا چند لحظه ئی ندانستم که چی واقع شده است بعد از چند لحظه ئی که کمی به خود امدم دیدم که در خانه نه بلکه در دیار غربت در چپرکت باریک دومنزله با یک کمپل بسیار نازک و کوتاه و خیلی کثیف هستم و شئی محکم که سرم با ان اثابت نموده بود سقف اطاق بود که من را از خواب و رویا شیرینم بیدار ساخته بود . اری اینجا اطاق من در دیار غربت بود اطاق ما بسیار کوچک بود و هشت نفر در چپرکت های دومنزله زندگی میکردیم و جای من در طبقه دوم چپرکت قرار داشت و باید با احتیاط میخوابیدم و با احتیاط بالاو پاین میشدم تا پاین نه افتم و یا سرم با سقف اطاق تماس نکنند . اغاز فصل زمستان بود و شمال سردی که از شیشه شکسته ئی بالای سرم میوزید سرا پایم را به لرزه انداخته بود .
اندوهی به قلب ام چنگ زد دلم خواست که فریاد بر کشم و زار زار گریه کنم که ای خدا یا چرا ملت افغان این چنین نالان و سرگردان باشد . زمانی بخاطر جنگ های داخلی و زمانی بخاطر ظلم طالبان از خانه خود از جای از زن و اولاد خود دور بودند و همه را به امید اینکه روزی جنگ تمام خواهد شد و ما خواهم توانست که با زن و اولاد پدر مادر و همه دوستان خویش یک زندگی اسوده و ارام را از سر بگیریم . ولی اکنون بیکاری و مشکلات اقتصادی دامن گیر ملت ما شده و اکثر مردم با فقر و تنگدستی دست و گریبان هستند و بخاطر مزدوری و پول ناچیزی در دیار غربت بسر میبرند .
ای خدایا مگر رنج و مشکلات را تنها ملت افغان باید بکشد ؟
ای خدایا مگر این ملت رنجدیده هیچگاهی قابل عقو و بخشش دریائی بیکران رحمانیت ات قرارا نخواهند گرفت ؟ .
ای خدایا .....؟
باز هم صبر و توکل به خداوند کردم و جسم لرزان خود را در کمپل پیچیده و بخواب رفتم تا باشد لذت زندگی واقعی را باز هم در خواب ببینم .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
عشق
عشق یعنی به چیزی که جسما و روحا ان را خواهانیم با تمام زحمات و کوششها و جانفدای انرا بدســت اوردن . عشق یک تحفه خداوندی اســــت نه یک کلیمه انگلیسـی چون ( ) و یا یک کلیمه دری چون ( دوستت دارم ) . عشق چیزی است که هیچ عاشق واقعی تا حال نتوانسته انرا تعریف کند بلکه عشق چیزی است که این جسم کوچک و عقل کوچک ما توانائی حس کردن و احساس کردن و جزب کردن انرا ندارد . عاشقان واقعی جسما عاشق نمیشوند بلکه این روح بزرگ و پر قدرت انها است که عشق را احساس و جزب میکند و توانایی درک و احساس عشق پاک را پیدا میکند . از همین جا است که اکثر عاشقان با درک عشق واقعی با وجود که فرسنگ ها از معشوقه خویش دور میباشند ولی هر لحظه و هر ثانیه با روح معشوقه خویش در عالم رویا به سیر و پرواز در می اید و تمام ثروت و تمام نیستی دنیا را دیده نمیتوانند . عشق کلیمه پاک و دارای مقام بس والا میباشد و کسی که روح بزرگش احساس میکند که عاشق شده است همین احساس خود را با هیچ کلیمه و زبانی نمیتواند که به معشوقه خویش بیان کند زیرا تا حال ان کلیمه ئی و ان جمله ئی که بیان کننده فیصدی بسیار کم از عشق روح باشد در هیچ زبان و فرهنگی یافت نشده و نخواهد شد . بلکه صرف و صرف جانفدای عاشق است که نشان دهنده عشق وی به معشوقه اش میباشد چون جانفدای شیرین و فرهاد لیلی و مجنون و ....
عاشق پاک عاشق روح صفا و پاک معشوقه خویش میشود نه عاشق زیبائی اندام صورت چشم و لبان معشوقه خویش . عاشق چشم ظاهر نمیداشته باشد تا حسن و زیبائی ظاهری معشوقه اش را بیبیند بلکه چشم باطنی بس بینا میداشته باشد که سجده کننده روح معشوقه اش میباشد . در عشق شهوت ارایش قد و اندام و دیگر زیبائی های باطنی وجود ندارد بلکه عشق چیزی است که صرف روح عاشقان پاک میداند و بس .
ولی در عصر کنونی همانطور که هر چیز به بازی گرفته شده کلیمه عشق نیز ناچیز و بازیچه کودکان شده است . چنانچه گاه گاه پدر بزرگم با شنیدن برنامه جوانان و مشکلات اجتماعی شان بعد از لبخند تمسخر امیز میگوید که " من نمیدانم لیلی و مجنون شیرین و فرهاد و ... مفهوم عشق را نمیدانیستنند و یا این کودکان عصر کنونی . و تک بیتی ئی را چنین بخوانیش میگیرد
کاش که معشوقه زه عاشق جان میطلبید
تا هر بی سر و پائی عاشـق نمـیـشـد ."
و یا چنانچه عصر کمپیوتر است و همه چیز در عجله و شتاب است باید عشق هم در شتاب باشد از همین رو است که گاه گاه از رادیو میشنویم که جوانان ما چنین میگویند . " بنده که نام ام س 143 جوان 12 ساله هستم و او را دیروز در سر راه مکتب دیدم و دیوانه و عاشق اش شده ام لطفا بنده را رهنمائی کنید . دوست شما س143 "
ولی این اعمال کودکانه عصر کنونی هیچ تاثیر در معنی و مفهوم عشق واقعی نداشته بجز بدنامی پشیمانی و سرگردانی به خودشان .
از جوانان عصر کنونی خواهانیم تا در عوض این چنین اعمال و کار های بی ثمر به درس و تحصیل خویش توجه بیشتر نموده و با کسب علم و دانش ناجی ملت عقب مانده خویش از این رنج و مشکلات کنونی شوند .
بقلم
محمد احسان " مهیا "
<< Home